جدول جو
جدول جو

معنی نکول - جستجوی لغت در جدول جو

نکول
خودداری از پرداخت وجه برات یا حواله، برگشتن و روگرداندن از چیزی، خودداری از جواب دادن یا سوگند خوردن، ترسیدن و رو بر گرداندن از دشمن
تصویری از نکول
تصویر نکول
فرهنگ فارسی عمید
نکول(نَ)
روغن یا آبی که در آن دواهائی بجوشانند و پس از سرد شدن بر عضو ریزند کم کم. (از بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نکول
باز ایستادن از سوگند و امتناع کردن از آن
تصویری از نکول
تصویر نکول
فرهنگ لغت هوشیار
نکول((نُ))
برگردیدن و روگرداندن از چیزی، ترسیدن و روبرگرداندن از دشمن، خودداری کردن از پرداخت وجه حواله، برات و مانند آن
تصویری از نکول
تصویر نکول
فرهنگ فارسی معین
نکول
استنکاف، اعراض، انکار، تخطی، خودداری، رد، نقض، واخواهی
متضاد: قبول
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نکال
تصویر نکال
عذاب، عقوبت، سزا، اشتهار به فضیحت و رسوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحول
تصویر نحول
لاغر شدن، لاغری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکول
تصویر اکول
پرخور، بسیار خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوول
تصویر نوول
داستان کوتاه
فرهنگ فارسی عمید
آبی که در آن داروها و عقاقیر بجوشانند و عضوی از اعضای بدن را با آن شستشو بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزول
تصویر نزول
مقابل صعود، فرود آمدن، پایین آمدن، نازل شدن (قرآن)، کم شدن، تنزّل، کنایه از ربح و سود پول، ربا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکوه
تصویر نکوه
نکوهیدن، نکوهنده، پسوند متصل به واژه به معنای سرزنش کننده مثلاً بخیل نکوه، گیتی نکوه
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
درکارو ضروری و مایحتاج. (برهان). کار لازم. امر ضروری
لغت نامه دهخدا
عمیق گود ژرف: از عدمها سوی هستی هر زمان هست یا رب کاروان در کاروان. خاصه هر دم (شب) جمله افکار و عقول نیست گردد غرق در بحر نغول، راه دور و دراز: تا (مر) عمر آمد ز قیصر یک رسول در مدینه از بیابان نغول. (مثنوی. نیک. 86: 1) توضیح همچنانکه} عمیق) (معنی اول کلمه) در عربی بمعنی دور و دراز است چنانکه در قران آمده: من کل فج عمیق (راه دور و دراز) نغول هم بمعنی دور و دراز استعمال شده، تمام و کامل: فلانی در فلان هنر نغول است، کنده ای که در کوه و صحرا برای گوسفندان سازند آغل. پوشش نردبان و آن چنانست که نردبان را مسقف سازند و آن سقف را نغول گویند، نردبان مسقف
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب بجای} نکوهنده {آید: بخیل نکوه گیتی نکوه: همه کارشاهان گیتی نکوه زرای وزیران پذیرد شکوه. (نظامی. گنجینه. 158) توضیح مرحوم وحید در صفحه مذکور ترکیب} گیتی نکوه {را بمعنی سرکوبی و چیرگی آورده اما بمعنی غلبه کننده بر گیتی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونکول
تصویر ونکول
کار لازم امر ضروری
فرهنگ لغت هوشیار
شکمو دله ژرد شکمبنده: شکمبنده را چون شکم سیر گشت سیر کند بد دلی گرچه باشد دلیر (اقبالنامه نظامی) رس دل (گویش مازندرانی) دلیک پرخور بسیار خور شکمخواره، جمع اکل خوراکیها طعمه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقول
تصویر نقول
جمع نقل، میمزه ها گزک ها جمع نقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکال
تصویر نکال
عقوبت، سزا، رنج، عذاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوول
تصویر نوول
خبر تازه، حکایت
فرهنگ لغت هوشیار
پخته کاو پختکاو اسپرم آب آبی که در آن داروها بجوشانند و عضوی را که مبتلی بمرضی است با آن شستشو دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحول
تصویر نحول
لاغری، خشکی، نزاری، ضعف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزول
تصویر نزول
فرود آمدن، پائین آمدن، فروشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکول
تصویر پکول
تالاری باشد که بر بالا خانه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشول
تصویر نشول
کمی گرمی، کم گوشتی، گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحول
تصویر نحول
((نُ))
لاغر شدن، نزار گردیدن، لاغری، نزاری، ضعف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ونکول
تصویر ونکول
((وَ))
کار لازم، امر ضروری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوول
تصویر نوول
((وِ))
داستان بلند، قصه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغول
تصویر نغول
((نَ))
عمیق، گود، ژرف، راه دور و دراز
فرهنگ فارسی معین
((نَ))
آبی که در آن داروها بجوشانند و عضوی را که مبتلی به مرضی است با آن شستشو دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزول
تصویر نزول
((نُ))
فرود آمدن، پایین آمدن، ربح، سود پول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکال
تصویر نکال
((نَ))
عقوبت، عذاب، اشتهار به فضیحت و رسوایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پکول
تصویر پکول
((پَ))
تالاری باشد که بر بالا خانه سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکول
تصویر اکول
پرخور، شکم باره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزول
تصویر نزول
افت، فروفرستادن، پایین آمدن
فرهنگ واژه فارسی سره