جدول جو
جدول جو

معنی نکوفته - جستجوی لغت در جدول جو

نکوفته(نِ)
ناکوبیده. نکوبیده. کوفته ناشده. مقابل کوفته. رجوع به کوفته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشوفته
تصویر آشوفته
به هم برآمده، خشمگین، شوریده، پریشان حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکوفته
تصویر سرکوفته
سرکوبیده، سرکوب شده، جانوری که سرش را کوبیده و شکسته باشند مثلاً مار سرکوفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوفته
تصویر کوفته
کوبیده، خسته، آسیب رسیده، نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی و گوشت کوبیده تهیه می شود، برای مثال «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته» ست (سعدی - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکافته
تصویر شکافته
چاک خورده، دریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوفتن
تصویر شکوفتن
شکافتن، شکافته شدن، گشوده شدن، وا شدن، شکست دادن لشکر، شکوفیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناسفته
تصویر ناسفته
ناسوده، نابسود، دست نخورده، سوراخ نشده
فرهنگ فارسی عمید
(چِ گِ مِ)
که سر او را کوفته باشند:
چون مار ز سوراخ برون آید و بی شک
سرکوفته شد مار که بر رهگذر آمد.
مجیر بیلقانی.
سرکوفته مارم نتوانم که نپیچم.
سعدی.
خشم ماری است که سرکوفته می باید داشت
حرص موری است که در زیر زمین می باید.
صائب.
، نابود. مضمحل:
سرکوفته و جگردریده
موی از بن گوشها بریده.
نظامی.
و به تخصیص دهاقین از کثرت عوارض سرکوفته و پایمال شد. (جهانگشای جوینی).
عذرش بنه ار بزیر سنگی
سرکوفته ای چو مار برگشت.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَیْ یِ گَ دَ)
شکفتن. شکفته شدن. گشادن. واشدن. (ناظم الاطباء). شکفتن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شکفتن در همه معانی شود، شکوفه کردن، دمیدن. (ناظم الاطباء) ، شکافتن. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ فارسی معین) ، متعجب شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
آشفته. زیروزبرشده:
سپاهی همه خسته و کوفته
گریزان و سخت اندرآشوفته.
فردوسی.
اگر کشتمندی شود کوفته
وزآن رنج کارنده آشوفته
وگر اسب در کشتزاری شود
کسی نیز بر میوه داری شود
دم اسب و گوشش بباید برید
سر دزد بر دار باید کشید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(شِ / شُ تَ / تِ)
واشده. (ناظم الاطباء). شکفته. دمیده. رجوع به شکفته شود
لغت نامه دهخدا
(فَ خَ دَ / دِ)
که تفته نیست. مقابل تفته. رجوع به تفته شود
لغت نامه دهخدا
(غُ رُمْ)
نارفته. نرفته. ناروبیده. جاروب ناکرده. جاروب ناشده
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناکافته. ناکفته. ناکفیده. مقابل کافته. رجوع به کافته و کفته شود
لغت نامه دهخدا
ناکفته. ناکفیده. ناشکافته. بی شکاف و بی ترک. مقابل کفته. رجوع به کفته شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
کوبیده ناشده. ناکوبیده:
خرمنی بودی به دشت افراشته
مهمل و ناکوفته بگذاشته.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دَ فَ / فِ)
نوشکفته:
گل سرخ نوکفته بر بار گوئی
برون کرده حوری سر از سبز چادر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
پریشان پریشان حال شوریده مضطرب، مختل بی نظم بی نسق دچارهرج و مرج درهم و برهم، متفرق پراکنده، خشمگین غضبناک مقابل آهسته، بهیجان آمده آتشی، رنجیده سرگردان، کاسد بی رونق
فرهنگ لغت هوشیار
چاک خورده رخنه یافته، پاره شده دریده، شکسته، نشات یافته پدید آمده، منتج حاصل شده، استشاق یافته مشتق
فرهنگ لغت هوشیار
کوبیده خرد کرده، بضرب زده شده: کوب میان کوبنده ای و کوفته ای بود، آسیب رسانیده، ساییده مسحوق، نواخته (طبل و مانند آن)، خسته فرسوده: لشکریان از سفر مازندران خسته و کوفته بودند، قسمی طعام که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه و نخود سازند و آنها را گلوله کرده با روغن پزند و آن چند نوع است: کوفته بر سفره من گو مباش کوفته را نان جوین کوفته است. (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکوفته
تصویر واکوفته
بازکوفته، سوده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگرفته
تصویر نگرفته
بچنگ نیفتاده، بدام نیفتاده، آزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندوخته
تصویر ندوخته
دوخته ناشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگفته
تصویر ناگفته
گفته نشده اظهارنشده: (چنین گفتندکه سخن ناگفته بدان مخدره ناسفته ماند... {مقابل گفته
فرهنگ لغت هوشیار
نخوابیده بیدار مانده، بیداردل هوشیار، جمع ناخفتگان: همان چون سر آری بسوی نشیب ز نا خفتگان بر تو آید نهیب. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتفته
تصویر ناتفته
آنچه که تفته نیست مقابل تفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسفته
تصویر ناسفته
درست و بی رخنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارفته
تصویر نارفته
آنکه هنوز عبور نکرده و نگذشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکافته
تصویر شکافته
((ش تَ تِ))
چاک خورده، پاره شده، شکسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسفته
تصویر ناسفته
((سُ تِ))
سوراخ نشده، دست نخورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارفته
تصویر نارفته
((رُ تَ یا ت))
جاروب نکرده، نروبیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگفته
تصویر ناگفته
((گُ تِ))
گفته نشده، اظهار نشده، مقابل گفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوفته
تصویر کوفته
((تَ یا تِ))
کوبیده، ساییده، خسته و فرسوده، یک قسم طعام که با برنج و لپه و گوشت کوبیده درست می کنند
فرهنگ فارسی معین
خسته، درمانده، فرسوده، وامانده، پایمال، آسیب دیده، ضرب دیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوفته نیز مانند کوکو از غذاهای خوب است که به نعمت و روزی تعبیر می شود به شرطی که ترخون و مرزه و سبزی های تند و تلخ نداشته باشد. ترشی و چاشنی و رنگ بد آن نیز تعبیر را تغییر می دهد و غم و رنج می آورد. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب