کوبیده، خسته، آسیب رسیده، نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی و گوشت کوبیده تهیه می شود، برای مثال «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته» ست (سعدی - ۱۰۳)
کوبیده، خسته، آسیب رسیده، نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی و گوشت کوبیده تهیه می شود، برای مِثال «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته» ست (سعدی - ۱۰۳)
که سر او را کوفته باشند: چون مار ز سوراخ برون آید و بی شک سرکوفته شد مار که بر رهگذر آمد. مجیر بیلقانی. سرکوفته مارم نتوانم که نپیچم. سعدی. خشم ماری است که سرکوفته می باید داشت حرص موری است که در زیر زمین می باید. صائب. ، نابود. مضمحل: سرکوفته و جگردریده موی از بن گوشها بریده. نظامی. و به تخصیص دهاقین از کثرت عوارض سرکوفته و پایمال شد. (جهانگشای جوینی). عذرش بنه ار بزیر سنگی سرکوفته ای چو مار برگشت. سعدی
که سر او را کوفته باشند: چون مار ز سوراخ برون آید و بی شک سرکوفته شد مار که بر رهگذر آمد. مجیر بیلقانی. سرکوفته مارم نتوانم که نپیچم. سعدی. خشم ماری است که سرکوفته می باید داشت حرص موری است که در زیر زمین می باید. صائب. ، نابود. مضمحل: سرکوفته و جگردریده موی از بن گوشها بریده. نظامی. و به تخصیص دهاقین از کثرت عوارض سرکوفته و پایمال شد. (جهانگشای جوینی). عذرش بنه ار بزیر سنگی سرکوفته ای چو مار برگشت. سعدی
آشفته. زیروزبرشده: سپاهی همه خسته و کوفته گریزان و سخت اندرآشوفته. فردوسی. اگر کشتمندی شود کوفته وزآن رنج کارنده آشوفته وگر اسب در کشتزاری شود کسی نیز بر میوه داری شود دم اسب و گوشش بباید برید سر دزد بر دار باید کشید. فردوسی
آشفته. زیروزبرشده: سپاهی همه خسته و کوفته گریزان و سخت اندرآشوفته. فردوسی. اگر کشتمندی شود کوفته وزآن رنج کارنده آشوفته وگر اسب در کشتزاری شود کسی نیز بر میوه داری شود دم اسب و گوشش بباید برید سر دزد بر دار باید کشید. فردوسی
پریشان پریشان حال شوریده مضطرب، مختل بی نظم بی نسق دچارهرج و مرج درهم و برهم، متفرق پراکنده، خشمگین غضبناک مقابل آهسته، بهیجان آمده آتشی، رنجیده سرگردان، کاسد بی رونق
پریشان پریشان حال شوریده مضطرب، مختل بی نظم بی نسق دچارهرج و مرج درهم و برهم، متفرق پراکنده، خشمگین غضبناک مقابل آهسته، بهیجان آمده آتشی، رنجیده سرگردان، کاسد بی رونق
کوبیده خرد کرده، بضرب زده شده: کوب میان کوبنده ای و کوفته ای بود، آسیب رسانیده، ساییده مسحوق، نواخته (طبل و مانند آن)، خسته فرسوده: لشکریان از سفر مازندران خسته و کوفته بودند، قسمی طعام که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه و نخود سازند و آنها را گلوله کرده با روغن پزند و آن چند نوع است: کوفته بر سفره من گو مباش کوفته را نان جوین کوفته است. (گلستان)
کوبیده خرد کرده، بضرب زده شده: کوب میان کوبنده ای و کوفته ای بود، آسیب رسانیده، ساییده مسحوق، نواخته (طبل و مانند آن)، خسته فرسوده: لشکریان از سفر مازندران خسته و کوفته بودند، قسمی طعام که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه و نخود سازند و آنها را گلوله کرده با روغن پزند و آن چند نوع است: کوفته بر سفره من گو مباش کوفته را نان جوین کوفته است. (گلستان)
کوفته نیز مانند کوکو از غذاهای خوب است که به نعمت و روزی تعبیر می شود به شرطی که ترخون و مرزه و سبزی های تند و تلخ نداشته باشد. ترشی و چاشنی و رنگ بد آن نیز تعبیر را تغییر می دهد و غم و رنج می آورد. منوچهر مطیعی تهرانی
کوفته نیز مانند کوکو از غذاهای خوب است که به نعمت و روزی تعبیر می شود به شرطی که ترخون و مرزه و سبزی های تند و تلخ نداشته باشد. ترشی و چاشنی و رنگ بد آن نیز تعبیر را تغییر می دهد و غم و رنج می آورد. منوچهر مطیعی تهرانی