جدول جو
جدول جو

معنی نکف - جستجوی لغت در جدول جو

نکف(فُ)
اشک از رخ فراتر کردن به انگشت. (تاج المصادر بیهقی). به انگشت اشک از رخسار پاک کردن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برگردیدن و عدول نمودن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پی گم کردن، سپری کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطع کردن. به پایان رساندن. تمام کردن، از باران بگذشتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
نکف
نیفت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نجف
تصویر نجف
(پسرانه)
نام شهری در عراق که آرامگاه علی (ع) در آن واقع شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نکر
تصویر نکر
دها، زیرکی، امر منکر، زشت و بد، کار دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکث
تصویر نکث
شکستن پیمان، برهم زدن بیع یا پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکس
تصویر نکس
سرنگون کردن، نگونسار کردن، برگرداندن و سرازیر کردن چیزی
سر خود را از خواری به زیر افکندن
عود کردن مرض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنف
تصویر کنف
نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، کنب، قنّب، ژوت
جانب، کرانه
پناه، حمایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناف
تصویر ناف
سوراخ و گودی کوچک روی شکم که از بریدن بند ناف باقی می ماند، کنایه از وسط و میان چیزی
ناف ارض: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم
ناف زمین: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم
ناف زنی: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم، ناف زمین
ناف عالم: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، برای مثال قدم بر سر ناف عالم نهاد / بسا نافه کز ناف عالم گشاد (نظامی۵ - ۸۷۶)
ناف هفته: کنایه از روز سه شنبه، برای مثال از دگر روز هفته آن به بود / ناف هفته مگر سه شنبه بود (نظامی۴ - ۶۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوف
تصویر نوف
شور و غوغا، صدایی که در کوه می پیچد، پژواک، برای مثال از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد / کوه پرنوف شد هوا پرگرد (عنصری - ۳۶۵)، بانگ سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکاف
تصویر نکاف
بهله، دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست می کردند برای نگاه داشتن باز بر روی دست، نکاپ، نکاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشف
تصویر نشف
به خود کشیدن و فروکشیدن آب یا رطوبت چیزی، مثل به خود کشیدن جامه عرق بدن را و به خود کشیدن حوض یا زمین آب را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنف
تصویر کنف
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، توشدان، حرزدان، راویه، جراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسف
تصویر نسف
بنا را از اصل برکندن و ویران ساختن، دانه را با غربال بیختن و پاک کردن، پراکنده ساختن باد خاک را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصف
تصویر نصف
نیم، نیمه، نیمۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزف
تصویر نزف
کشیدن آب چاه تا خشک شود، در پزشکی گرفتن خون از بدن به وسیلۀ فصد یا حجامت
فرهنگ فارسی عمید
(یَ کَ)
نام یکی از پادشاهان حمیر بود. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَف ف)
بازایستنده. (آنندراج). بازایستاده، بازگذاشته. (ناظم الاطباء) ، گذرنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَکْ کِ)
شتران که پیداگردد غدود بن زنخ آنها. (آنندراج) : جمل منکف، شتر نکاف زده. (ناظم الاطباء). رجوع به نکاف و تنکیف شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ فَ)
واحد نکف. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به نکف شود، دردی که در گوش گیرد. (از المنجد) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ فَ / نَ فَ / نَ کَ فَ)
بن استخوان زنخ. (ناظم الاطباء). رجوع به نکفتان شود
لغت نامه دهخدا
جمع اکاف، خوی گیری ها گلیم زفت (زفت ضخیم کلفت) که زیر پالان بر پشت خر نهند، جمع کف، پنجه ها جمع کف پنجه ها کفها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسف
تصویر نسف
خانه را از بیخ و بن کندن و ویران کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکو
تصویر نکو
خوب، نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمف
تصویر نمف
فرانسوی پردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصف
تصویر نصف
نیمه چیزی، نیم از هر چیزی، یکی از دو قطعه چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
در خود کشیدن: جامه خوی را و خشک کن زکاب را و تالاب آب را، به ته رسیدن آب بخود کشیدن جامه خوی (عرق) را و کاغذ سیاهی را و حوض آب را (منتهی الارب) جذب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطف
تصویر نطف
جمع نطفه، تم ها زهک ها جمع نطفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناف
تصویر ناف
گودی کوچک در وسط شکم انسان میباشد، سوراخ وسط شکم
فرهنگ لغت هوشیار
پشته، زمین بلند که آب بان نرسد، از شهرهای عراق که مدفن مولای متقیان علی (ع) است
فرهنگ لغت هوشیار
خشک شدن چاه، بیهوشی، سرمستی، خون رفتن، خون گرفتن کشیدن آب چاه، خون گرفتن بافصد و حجامت. یانزف دم: نزف الدم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نتفه، دستچین ها دهش ها جمع نتفه: صوادرنتف ازکرایم خدر خاطر... درگذرد
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمان را گویند که از پوست کتان تابند و آن به غایت محکم و مضبوط میباشد شرمزده و افسرده، وجهه خود را از دست داده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکفه
تصویر نکفه
نکفه در فارسی بکشه گند بناگوی (گند غده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکل
تصویر نکل
دلیر کار آزموده: مرد، رام کرده اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصف
تصویر نصف
نیمه، نیم
فرهنگ واژه فارسی سره