جدول جو
جدول جو

معنی نکبت - جستجوی لغت در جدول جو

نکبت
مصیبت، رنج، سختی، خواری، بیچارگی
تصویری از نکبت
تصویر نکبت
فرهنگ فارسی عمید
نکبت
آسیب، رنج، بدی، سختی روزگار
تصویری از نکبت
تصویر نکبت
فرهنگ لغت هوشیار
نکبت
((نَ یا نِ بَ))
خواری، فلاکت، بدبختی
تصویری از نکبت
تصویر نکبت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نکبتی
تصویر نکبتی
چپل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکهت
تصویر نکهت
(دخترانه)
بوی خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نسبت
تصویر نسبت
بازخوانی، بسته، خویشاوندی، هارفت، بستگی، در برابر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوبت
تصویر نوبت
پستا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نکات
تصویر نکات
نکته ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نکهت
تصویر نکهت
بوی خوش، بوی خوش دهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابت
تصویر نابت
نورسته، نونهال، تازه روییده، تازه سبزشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسبت
تصویر نسبت
ربط دادن فعل یا صفتی به کسی، خویشی، قرابت، پیوستگی میان دو شخص یا دو چیز، همانندی بین علاقات اشیا یا کمیّات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکبا
تصویر نکبا
بادی که از سمت وزش خود برگردد، باد نامساعد برای کشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکبات
تصویر نکبات
نکبت ها، مصیبت ها، رنج ها، سختی ها، خواری ها، بیچارگی ها، جمع واژۀ نکبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوبت
تصویر نوبت
وقت چیزی یا کاری، فرصت، بار، دفعه، کرت، مرتبه، برای مثال به روزی دو نوبت برآرای خوان / سران سپه را یکایک بخوان (نظامی۵ - ۱۰۹۳)، دوران، زمان، امری که دارای نظم و ترتیب باشد، قراول، کشیک، طبل، کوس، کوس یا دهل بزرگی که چند بار در شب و روز در بارگاه سلاطین نواخته می شد، بارگاه، خیمۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابت
تصویر نابت
رویاننده، روینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسبت
تصویر نسبت
خویشی، خویشاوندی، انتساب، مناسبت، قرابت به رحم و پیوستگی به نکاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکهت
تصویر نکهت
بوی خوش، بوی دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوبت
تصویر نوبت
مرتبه، دفعه، دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکبه
تصویر نکبه
نکبت در فارسی پلاسک هولشک خواری نگوساری، رنج
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نکبه، رنج ها خواری ها نگو ساری ها پلاسک ها جمع نکبت: مصیبتهارنجها: مردم در ایام دولت از نکبات متاثر نگردد
فرهنگ لغت هوشیار
باد نا مساعد بادی که از جهت وزش خود منحرف گرددباد گژ. یا نکباء (نکبای) نکبت. (تشبیهی) نکبت مانند نکباء: در آن وقت که نکبای نکبت او وزیدن گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نکته، از ریشه پارسی ک نکته ها خجک ها دیل ها جمع نکته. توضیح جمع} نکته {مانند} نقاط {اغلب (در تداول) بضم نون خوانده میشود ولی (در اصل) بکسر آن است. فیو می گوید: النکته فی الشی کالنقطه وال، جمع نکت و نکات مثل برمه و برم و برام و نکات بالضم عامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکهت
تصویر نکهت
((نَ یا نُ هَ))
بوی خوش، بوی دهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکات
تصویر نکات
((نِ))
جمع نکته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسبت
تصویر نسبت
((نِ بَ))
خویشی، قرابت، پیوستگی و ارتباط دو شخص یا دو چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوبت
تصویر نوبت
((نُ بَ))
بار، دفعه، کرت، جمع نوب، وقت، هنگام، خیمه، خیمه پاسبانی، پاس، نگهبانی، هر کاری که به طور متناوب انجام شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوبت
تصویر نوبت
نقاره، طبل بسیار بزرگی که در ساعات معین از شبانه روز می نواختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکات
تصویر نکات
نکته ها، مساله های دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر به دست آید، جمله های لطیفی که در شخص تاثیر کند و مایه های انبساط شود، جمع واژۀ نکته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبت
تصویر نبت
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبات، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبت
تصویر کبت
زنبور،
زنبور عسل، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، مگس انگبین، گوژانگبین، نحله، منگ، منج، برای مثال همچنان کبتی که دارد انگبین / چون بماند داستان من بر این (رودکی۱ - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
باز گرداندن، خوار کردن، نابود کردن، رسوا کردن، بر زمین افکندن برابر با (زنبور عسل) پارسی است ور نکوفت ازورن (شهوه) و کوفت از کوفتن زنبور عسل مگس انگبین: (همچنان کبتی که دارد انگبین چون بماند داستان من برین) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
رستن، گیاه نشان روییدن گیاه رستن، رویانیدن زمین گیاه را، رویش بالش، آنچه که رویدگیاه نبات. یانبت اسنان. پیدایش وروییدن دندانهادردهان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نکته، از ریشه پارسی ک نکته ها خجک ها دیل ها جمع نکته: باید که هر روز مسرعی با ملطفه از آن تو بمن رسد و هرچه رفته باشد نکت از آن بیرون آورده باشی و در آن ملطفه ثبت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکب
تصویر نکب
رنج و سختی رسانیدن، عدول کردن، برگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبت
تصویر کبت
((کَ))
زنبور عسل
فرهنگ فارسی معین