غیرقابل گفتن. مقابل گفتنی: سخن از دو نوع است یکی نادانستنی و نگفتنی. (منتخب قابوسنامه ص 46) ، راز. سرّ: گفتا نگفتنی است سخن ورچه محرمی درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش. حافظ
غیرقابل گفتن. مقابل گفتنی: سخن از دو نوع است یکی نادانستنی و نگفتنی. (منتخب قابوسنامه ص 46) ، راز. سِرّ: گفتا نگفتنی است سخن ورچه محرمی درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش. حافظ
که قابل نوشتن است. که لایق تحریر و کتابت است. که نوشتن و تحریر و ثبت آن ممکن یا به مصلحت باشد: هرچند نیست درد دل ما نوشتنی از اشک خود دو سطر به ایما نوشته ایم. صائب
که قابل نوشتن است. که لایق تحریر و کتابت است. که نوشتن و تحریر و ثبت آن ممکن یا به مصلحت باشد: هرچند نیست درد دل ما نوشتنی از اشک خود دو سطر به ایما نوشته ایم. صائب
ازدر نبشتن. قابل نوشتن. که باید نوشت. که نوشتن آن سزاست یا لازم است: کاغذ برد تا آنچه نبشتنی است نبشته آید. (تاریخ بیهقی ص 404). هرچه نبشتنی بود نبشته آمد. (تاریخ بیهقی ص 413). و مسعدی را بخواندو خالی کرد، من نسخت کردم تا آنچه نبشتنی بوده به ظاهر و معما نبشت و گسیل کرده آمده. (تاریخ بیهقی)
ازدر نبشتن. قابل نوشتن. که باید نوشت. که نوشتن آن سزاست یا لازم است: کاغذ برد تا آنچه نبشتنی است نبشته آید. (تاریخ بیهقی ص 404). هرچه نبشتنی بود نبشته آمد. (تاریخ بیهقی ص 413). و مسعدی را بخواندو خالی کرد، من نسخت کردم تا آنچه نبشتنی بوده به ظاهر و معما نبشت و گسیل کرده آمده. (تاریخ بیهقی)
آنچه لایق کاشتن باشد آنچه سزاوار کاریدن بود: (گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است معلومم شد که حمله بگذاشتنی است . {} بگذاشتنی است هر چه در عالم هست الا فرصت که آن نگهداشتنی است) (اوحدی)
آنچه لایق کاشتن باشد آنچه سزاوار کاریدن بود: (گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است معلومم شد که حمله بگذاشتنی است . {} بگذاشتنی است هر چه در عالم هست الا فرصت که آن نگهداشتنی است) (اوحدی)