جدول جو
جدول جو

معنی نپشتنی - جستجوی لغت در جدول جو

نپشتنی
(نِ پِ تَ)
نبشتنی. نوشتنی. رجوع به نوشتنی شود
لغت نامه دهخدا
نپشتنی
شایسته نوشتن نوشتنی
تصویری از نپشتنی
تصویر نپشتنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گذشتنی
تصویر گذشتنی
قابل گذشتن، پایان یافتنی، فناشدنی، برای مثال هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی / خرم کسی شود مگر از موت غافلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
محال، غیر ممکن
فرهنگ فارسی عمید
(رِ تَ)
که آن را نتوان رشتن. که نتوانش ریسیدن. که قابل رشتن و ریسیدن نیست. رجوع به رشتنی و ریسیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ رِ تَ)
قابلیت برشته شدن داشتن. که تواند برشته شدن. که برشته تواند شدن
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آنچه لایق کاشتن باشد:
گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است
معلومم شد که جمله بگذاشتنی است
بگذاشتنی است هر چه در عالم هست
الا فرصت که آن نگهداشتنی است.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درخور ریسیدن. قابل رشتن و ریسیدن. شایستۀ ریشتن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رشتن و ریشتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درخور لیشتن. که لیسیدن توان
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گشتنی. برگرداندنی. برگشتنی
لغت نامه دهخدا
(گُ ذَ تَ)
قابل گذشتن. به اتمام رسیدنی. پایان یافتنی. بسررسیدنی:
هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی
خرم کسی شودمگر از موت غافلی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(پُ تَ)
که قابل پختن نیست. که پختنی نیست، غیرمطبوخ. که پخته نیست. نپختنی. حاضری. غذائی که به پختن احتیاج نداشته باشد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درخور داشتن. سزاوار دارا بودن
لغت نامه دهخدا
(نَ پُ تَ / تِ)
پخته نبودن. ناپختگی. مقابل پختگی. رجوع به پختگی شود، خامی. بی تجربگی. کارنادیدگی
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ تَ)
غیرقابل گفتن. مقابل گفتنی: سخن از دو نوع است یکی نادانستنی و نگفتنی. (منتخب قابوسنامه ص 46) ، راز. سرّ:
گفتا نگفتنی است سخن ورچه محرمی
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(فِ شُ دَ)
نوشتن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نبشتن. نویسیدن. رجوع به نبشتن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ ذَ تَ / نَ ذَ تَ)
مقابل گذشتنی
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ)
قابل نگاشتن. که نگاشتن آن جایز است و ممکن
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ تَ)
نوردیدنی. طی کردنی. رجوع به نوشتن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ وِ تَ)
که قابل نوشتن است. که لایق تحریر و کتابت است. که نوشتن و تحریر و ثبت آن ممکن یا به مصلحت باشد:
هرچند نیست درد دل ما نوشتنی
از اشک خود دو سطر به ایما نوشته ایم.
صائب
لغت نامه دهخدا
(نِ بِ تَ)
ازدر نبشتن. قابل نوشتن. که باید نوشت. که نوشتن آن سزاست یا لازم است: کاغذ برد تا آنچه نبشتنی است نبشته آید. (تاریخ بیهقی ص 404). هرچه نبشتنی بود نبشته آمد. (تاریخ بیهقی ص 413). و مسعدی را بخواندو خالی کرد، من نسخت کردم تا آنچه نبشتنی بوده به ظاهر و معما نبشت و گسیل کرده آمده. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
که ازدر کاشتن نیست. بذر و دانه ای که برای کاشتن مناسب نیست. زمینی که برای کشت و زرع مناسب نیست
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ تَ)
درخور آغشتن. ازدر آغشتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناگشتنی
تصویر ناگشتنی
تبدیل ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
غیرممکن، ناممکن، نشدنی، مستحیل
فرهنگ لغت هوشیار
قابل گذشتن شایسته عبور، پایان یافتنی فنا شدنی: هرگز به پنجروزه حیات گذشتنی خرم کسی شود ک مگر از موت غافلی ک (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشتنی
تصویر کاشتنی
آنچه لایق کاشتن باشد آنچه سزاوار کاریدن بود: (گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است معلومم شد که حمله بگذاشتنی است . {} بگذاشتنی است هر چه در عالم هست الا فرصت که آن نگهداشتنی است) (اوحدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشتنی
تصویر داشتنی
لایق داشتن در خور داشتن، نگاه داشتن حفظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغشتنی
تصویر آغشتنی
لایق آغشتن در خور آغشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نپشتن
تصویر نپشتن
نوشتن تحریرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبشتنی
تصویر نبشتنی
قابل نوشتن شایسته تحریر: کاغذ بردتاآنچه نبشتنی است نبشته آید
فرهنگ لغت هوشیار
لایق نشستن، شایسته جلوس در مجلس و بارگاه مقابل ایستادنی: و آن شصت مرد عیار پیشه هرکه نشستنی بود بنشستند و هرکه ایستادنی بود با یستادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشتنی
تصویر داشتنی
((تَ))
لایق داشتن، درخور داشتن، نگاهداشتن، حفظ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نپشتن
تصویر نپشتن
((ن پِ تَ))
نوشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
غیر ممکن، غیرممکن
فرهنگ واژه فارسی سره