ناشو. غیرممکن. (آنندراج) (از فرهنگ فرنگ). محال. ناممکن. چیزی که مقدر نشده باشد. (ناظم الاطباء). ممتنع. نشدنی. ناممکن. مستحیل: اینهاشدنی است آنچه آن ناشدنیست آن است که من ترا فراموش کنم. فروغی بسطامی. ، مقابل شدنی، به معنی رفتنی. رجوع به شدن و شدنی شود