- نوکر
- خدمتکار مرد، مستخدم، چاکر، سپاهی
معنی نوکر - جستجوی لغت در جدول جو
- نوکر
- خدمتکار، فرمانبردار، گماشته، چاکر
- نوکر ((نُ کَ))
- خدمتکار مرد، چاکر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فروتنی، مشاور بودن، کارمندی
اکسترن
پر شدن
نوعی بازی و قمار با ورق شبیه بازی آس
برگی از ورق های بازی که تصویر دلقک بر آن است
کسی که تازه به کاری یا فراگرفتن هنری شروع کرده، تازه کار، کم تجربه
نوکر، خدمتکار مرد، مستخدم، چاکر
سپاهی
نوکر، خدمتکار مرد، مستخدم، چاکر
سپاهی
تازه، نو، میوه ای که تازه به بازار آورده باشند
نوبر کردن: خوردن میوۀ نورسیده، دست یافتن
نوبر کردن: خوردن میوۀ نورسیده، دست یافتن
رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته ای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار می رود، رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد
لاتینی کفک از گیاهان کفک. یا موکرها. کفکها
رشته ای پهن که آنرا ریسمان بافند و بر خیمه دوزند
فرانسوی دبیر، دفتر دار، ویر استار
تازه سال، نو شکفته، نو دمیده
دهش، بوسه
تازه کار
فرانسوی تازه گشته نیلوپر زرد نیلوپر آبی
از ورق های بازی که در هر دسته دو عدد وجود دارد و می توان آن را به جای هر ورق دیگر به کار برد، آن که در بین عده ای بهترین باشد، دلقک، آن که با رفتار و حرکاتش باعث خنده دیگران شود
((نَ))
فرهنگ فارسی معین
رشته ای پهن مانند تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته باریک مغناطیسی شده مانند، نوار ضبط صوت یا ویدئو، ناحیه باریک و دراز از یک سرزمین، هر چیز که به شکل رشته ای باریک درآمده
تازه پیداشده
کسی که از طبقۀ نوکران باشد
نوکری دیوان کارمندی
تجدید کردن، از سر گرفتن، تجدید
نوکر دیوان کارمند
نوکر دیوان کارمند کسی که از طبقه نوکران و خدمتگزاران باشد، عضو اداره (دولتی) : (بود نوکر باب کمتر حشر او محدود تر وز جوانان اداری هر طرف محشر نبود) (بهار 347: 2)
فروغ، شید، روشنایی
شکوفه، غنچه، شکوفۀ سفید