پادشاه نوجوان. (جهانگیری) (غیاث اللغات) (برهان قاطع). پادشاه نو و جوان. (رشیدی). شاه جوان. (انجمن آرا). نوشاه. شاه جوان و کم تجربه. (ناظم الاطباء). شاه نو، داماد. (جهانگیری) (انجمن آرا). نوداماد. (غیاث اللغات) (رشیدی) (برهان قاطع) : نوسال و نومه آمد و نوروز و نوبهار نوشه گرفت ملک جهان نوعروس وار. مظهر (از جهانگیری)
پادشاه نوجوان. (جهانگیری) (غیاث اللغات) (برهان قاطع). پادشاه نو و جوان. (رشیدی). شاه جوان. (انجمن آرا). نوشاه. شاه جوان و کم تجربه. (ناظم الاطباء). شاه نو، داماد. (جهانگیری) (انجمن آرا). نوداماد. (غیاث اللغات) (رشیدی) (برهان قاطع) : نوسال و نومه آمد و نوروز و نوبهار نوشه گرفت ملک جهان نوعروس وار. مظهر (از جهانگیری)
دهی است از دهستان رودبنۀ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان، در 24 هزارگزی مغرب لاهیجان، در جلگۀ معتدل هوای مرطوب واقع است و 356 تن سکنه دارد. آبش از حشمت رود شعبه ای از سفیدرود، محصولش غلات و برنج و ابریشم و کنف، شغل اهالی زراعت و صید ماهی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان رودبنۀ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان، در 24 هزارگزی مغرب لاهیجان، در جلگۀ معتدل هوای مرطوب واقع است و 356 تن سکنه دارد. آبش از حشمت رود شعبه ای از سفیدرود، محصولش غلات و برنج و ابریشم و کنف، شغل اهالی زراعت و صید ماهی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس، واقع در 160هزارگزی شمال طبس، جلگه و گرمسیر، دارای 30 تن سکنه، آب آن ازقنات، محصول آنجا غلات و انقوزه، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس، واقع در 160هزارگزی شمال طبس، جلگه و گرمسیر، دارای 30 تن سکنه، آب آن ازقنات، محصول آنجا غلات و انقوزه، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
تحریر نمودن. (غیاث اللغات). اسم است از نوشتن و تنها مستعمل نباشد لیکن در کلمات مرکب چون سرنوشت و رونوشت و نوشت افزار آید. (یادداشت مؤلف). لیکن در بیت زیر از فردوسی تنها استعمال شده و معنی ثبت کردن دهد، مقابل ستردن: ز لشکر یکی مرد بگزید گرد که داند شمار و نوشت و سترد. فردوسی
تحریر نمودن. (غیاث اللغات). اسم است از نوشتن و تنها مستعمل نباشد لیکن در کلمات مرکب چون سرنوشت و رونوشت و نوشت افزار آید. (یادداشت مؤلف). لیکن در بیت زیر از فردوسی تنها استعمال شده و معنی ثبت کردن دهد، مقابل ستردن: ز لشکر یکی مرد بگزید گُرد که داند شمار و نوشت و سترد. فردوسی
دهی است از دهستان دوهزار شهرستان تنکابن، در 55 هزارگزی جنوب غربی تنکابن، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است، دهی است ییلاقی ودر تابستان در حدود 800 تن سکنه دارد، شغل عمده مردمش گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان دوهزار شهرستان تنکابن، در 55 هزارگزی جنوب غربی تنکابن، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است، دهی است ییلاقی ودر تابستان در حدود 800 تن سکنه دارد، شغل عمده مردمش گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
گاورس و ارزن، (برهان)، ارزن، (رشیدی) (آنندراج)، شوشو ظاهراً در این جا مثل بگنی و بخسم و شراب و مسکر باشد، (یادداشت مؤلف) : خری که آب خورش زیر ناودان عصیر علف عصارۀ بگنی و بخسم و شوشو، سوزنی
گاورس و ارزن، (برهان)، ارزن، (رشیدی) (آنندراج)، شوشو ظاهراً در این جا مثل بگنی و بخسم و شراب و مسکر باشد، (یادداشت مؤلف) : خری که آب خورش زیر ناودان عصیر علف عصارۀ بگنی و بخسم و شوشو، سوزنی