دهی است از دهستان دشت از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه، در 9 هزارگزی مشرق سلوانا، در درۀ سردسیری واقع است و 67 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون. شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دشت از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه، در 9 هزارگزی مشرق سلوانا، در درۀ سردسیری واقع است و 67 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون. شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
شیرین، دلپسند، برای مثال لب نوشین، خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی - ۵۲) شفابخش، برای مثال دم نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی - ۸۰۱) گوارا، خوش گوار، برای مثال به جوی اندرون آب نوشین روان شد / از این عدل و انصاف نوشیروانی (فرخی - ۳۹۳)
شیرین، دلپسند، برای مِثال لب نوشین، خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی - ۵۲) شفابخش، برای مِثال دَمِ نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی - ۸۰۱) گوارا، خوش گوار، برای مِثال به جوی اندرون آب نوشین روان شد / از این عدل و انصاف نوشیروانی (فرخی - ۳۹۳)
پیلۀ کرم ابریشم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، بادامه، پله، فیلچه، پیله کرم ابریشم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، دیوه، کرم پیله، کناغ، کرم بادامه
پیلِۀ کِرمِ اَبریشَم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، بادامِه، پِلِه، فیلچِه، پیلِه کِرمِ اَبریشَم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، دیوِه، کِرمِ پیلِه، کَناغ، کِرمِ بادامِه
نام حاکم فارس است که از جانب کیخسرو حکومت و پادشاهی فارس میکرد. (برهان). نام حاکم پارس است که مبارز لشکر کیخسرو بود. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). نام یکی از پهلوانان ایران در عصر کیخسرو. (از فهرست ولف). نام حاکم فارس بوده که از جانب کیخسرو در آنجا حکومت مینموده و منوشان قبل از حکومت فارس سالاربار کیخسرو میبود وقتی که بهمن از بهشت گنگ پیغام افراسیاب را به کیخسرو میاورد منوشان او را پیش کیخسرو برد. (انجمن آرا) (آنندراج) : وزآن پس بیامد منوشان گرد خرد یافته جهن را پیش برد. فردوسی. ببودند بر دست رستم به پای زرسب و منوشان فرخنده رای. فردوسی. به یک دست مرطوس را کرد جای منوشان و خوزان فرخنده رای که بر کشور پارس بودند شاه منوشان و خوزان زرین کلاه. فردوسی
نام حاکم فارس است که از جانب کیخسرو حکومت و پادشاهی فارس میکرد. (برهان). نام حاکم پارس است که مبارز لشکر کیخسرو بود. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). نام یکی از پهلوانان ایران در عصر کیخسرو. (از فهرست ولف). نام حاکم فارس بوده که از جانب کیخسرو در آنجا حکومت مینموده و منوشان قبل از حکومت فارس سالاربار کیخسرو میبود وقتی که بهمن از بهشت گنگ پیغام افراسیاب را به کیخسرو میاورد منوشان او را پیش کیخسرو برد. (انجمن آرا) (آنندراج) : وزآن پس بیامد منوشان گرد خرد یافته جهن را پیش برد. فردوسی. ببودند بر دست رستم به پای زرسب و منوشان فرخنده رای. فردوسی. به یک دست مرطوس را کرد جای منوشان و خوزان فرخنده رای که بر کشور پارس بودند شاه منوشان و خوزان زرین کلاه. فردوسی
نور دیدن: (مسالک و طرق و زقاق بقدم اشتیاق می نوشت) (نوشت نویسد خواهد نوشت بنویس نویسنده نویسا نوشته) اندیشه و مطلبی را بوسیله مداد یا قلم بر روی کاغذ آوردن کتابت کردن تحریر کردن
نور دیدن: (مسالک و طرق و زقاق بقدم اشتیاق می نوشت) (نوشت نویسد خواهد نوشت بنویس نویسنده نویسا نوشته) اندیشه و مطلبی را بوسیله مداد یا قلم بر روی کاغذ آوردن کتابت کردن تحریر کردن
تابناک درخشان منور نورانی مقابل تاریک. یا روشنان فلک ستارگان، آشکار ظاهر مقابل پنهان، جایی که نور بدان بتابد، درجه ای از تابش نور همجوار سایه مقابل سایه
تابناک درخشان منور نورانی مقابل تاریک. یا روشنان فلک ستارگان، آشکار ظاهر مقابل پنهان، جایی که نور بدان بتابد، درجه ای از تابش نور همجوار سایه مقابل سایه