جدول جو
جدول جو

معنی نورتاب - جستجوی لغت در جدول جو

نورتاب
(رَ)
نورتابنده، نورافشان، تابناک، منبع نور و روشنی:
خاک در توکه نورتاب است
سیبی به دو کرده آفتاب است،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نورتاب
آباژور
تصویری از نورتاب
تصویر نورتاب
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نورهان
تصویر نورهان
(پسرانه)
تحفه، سوغات، ارمغان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هورتاش
تصویر هورتاش
(دخترانه)
همچون خورشید، آنکه چون خورشید نورانی است، هور (فارسی) + تاش (ترکی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرتاب
تصویر مهرتاب
(دخترانه)
آنچه خورشید بر آن می تابد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نورهان
تصویر نورهان
آنچه از جایی برای کسی به رسم تحفه و ارمغان بیاورند، راه آورد، سوغات، ارمغان، مژدگانی، برای مثال نوعروسان حجلۀ نوروز / نورهان زرّ و زیور اندازند (خاقانی - ۴۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
عمل تراشیدن بافت های ناسالم یا غیرلازم حفره ای از بدن به منظور معالجه یا تشخیص مرض، بیرون آوردن جنین مرده از رحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوکرباب
تصویر نوکرباب
کسی که از طبقۀ نوکران باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشتاب
تصویر ناشتاب
بی شتاب، آنکه شتاب نکند، شکیبا
فرهنگ فارسی عمید
ده کوچکی است از دهستان زاوۀ بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ص 425 شود
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
برآفتاب. آفتاب رو. خورگاه در تداول مردم دیلمان. (یادداشت مؤلف). خورنگاه
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوۀ شهرستان سنندج، در 4 هزارگزی شمال غربی پاوه بر سر راه پاوه به نوسود، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توت و عسل و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دورتابش، که تا مسافتی دور بتابد، که نور و تابش آن تا دور جای برسد، (یادداشت مؤلف) :
مشعل ماه از رخ او نوریاب
شعلۀ مهر رخ او دورتاب،
کاتبی شیرازی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نوریابنده. نورگیرنده. مستنیر:
مشعل ماه از رخ او نوریاب
شعلۀ مهر رخ او دورتاب.
کاتبی.
تا بود از شعشعۀ آفتاب
سطح معلای فلک نوریاب.
(از حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مو تاب
تصویر مو تاب
کسی که ریسمان مویین تابد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نورثابت
تصویر نورثابت
ایستاشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نورهان
تصویر نورهان
تحفه هدیه پیشکش ارمغان، مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نور تام
تصویر نور تام
بوند شید پهر مشید
فرهنگ لغت هوشیار
نوربخش، ستاره نورافشان، چراغ: بهر گام از برای نور پاشی ستاده زنگیی با دور باشی. (نظامی. گنجینه گنجوی. چا. . 2 ص 361)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخ تاب
تصویر نخ تاب
آنکه نخ تابدنخ ریس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشتاب
تصویر ناشتاب
آهسته، شکیبا، صابر، صبور
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی نانخورش که از گوشت سازند آبگوشت: و حشو ها نرم باید چون کشکاب از گوشت بزغاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمرتاب
تصویر کمرتاب
(کشتی) یکی از فنون کشتی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تونتاب
تصویر تونتاب
آتش انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورتاغ
تصویر اورتاغ
تاجر بازرگان، شریک انباز مصاحب. بنگرید به ارتاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورتاق
تصویر اورتاق
تاجر بازرگان، شریک انباز مصاحب. بنگرید به ارتاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوریاب
تصویر دوریاب
تیز فهم، سریع الانتقال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوتراب
تصویر بوتراب
بابا خاکی بر نام پیشوای شیعیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوتراب
تصویر بوتراب
((تُ))
پدر خاک، کنیه حضرت آدم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جگرتاب
تصویر جگرتاب
جگرسوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کورتاژ
تصویر کورتاژ
عمل خارج کردن جنین از رحم، سقط جنین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخ تاب
تصویر نخ تاب
((نَ))
نخ ریس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نورهان
تصویر نورهان
((نَ رَ))
سوغات، ره آورد، مژدگانی، نوراهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوشتار
تصویر نوشتار
آن چه نوشته شود، نوشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوشتار
تصویر نوشتار
کتاب، مقاله، مکتوب
فرهنگ واژه فارسی سره