جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نوکرباب

نوکرباب

نوکرباب
از طبقۀ نوکر. چاکرپیشه. از نوع نوکر. (یادداشت مؤلف). کسی که از طبقۀ نوکران و خدمتگزاران باشد. (فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
نوکرباب شش ماه چاق است شش ماه لاغر.
، از نوع اعضای حکومت و دولت. (یادداشت مؤلف). عضو ادارۀ دولتی. (از فرهنگ فارسی معین) :
بود نوکرباب کمتر حشر او محدودتر
وز جوانان اداری هر طرف محشر نبود.
بهار (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

نوکر باب

نوکر باب
نوکر دیوان کارمند کسی که از طبقه نوکران و خدمتگزاران باشد، عضو اداره (دولتی) : (بود نوکر باب کمتر حشر او محدود تر وز جوانان اداری هر طرف محشر نبود) (بهار 347: 2)
فرهنگ لغت هوشیار

نوکربابی

نوکربابی
شغل نوکرباب. (یادداشت مؤلف). رجوع به نوکرباب شود
لغت نامه دهخدا

ذورباب

ذورباب
در عیون الاخبار آرد: حدّثنی قال حدثنی الولید عن جریر بن حازم عن الحسن: ’ان ّ رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم صلب رجلا علی جبل یقال له رباب’ و قال لی رجل بالمدینه هو ذورباب، (ج 1 ص 72 س 11 و 12)
لغت نامه دهخدا

نورتاب

نورتاب
نورتابنده، نورافشان، تابناک، منبع نور و روشنی:
خاک درِ توکه نورتاب است
سیبی به دو کرده آفتاب است،
خاقانی
لغت نامه دهخدا

نوریاب

نوریاب
دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوۀ شهرستان سنندج، در 4 هزارگزی شمال غربی پاوه بر سر راه پاوه به نوسود، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توت و عسل و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

نوریاب

نوریاب
نوریابنده. نورگیرنده. مستنیر:
مشعل ماه از رخ او نوریاب
شعلۀ مهر رخ او دورتاب.
کاتبی.
تا بود از شعشعۀ آفتاب
سطح معلای فلک نوریاب.
(از حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا