جدول جو
جدول جو

معنی نوایع - جستجوی لغت در جدول جو

نوایع(نَ یِ)
نوائع. جمع واژۀ نائع. رجوع به نائع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوایب
تصویر نوایب
نایبه ها، حادثه ها، بلاها، مصیبت ها، جمع واژۀ نایبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روایع
تصویر روایع
رایعه ها، رایع ها، شگفت آورها، زیادها، پربرکت ها، جمع واژۀ رایعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوایر
تصویر نوایر
نایره ها، آتشهای برافروخته، کنایه از فتنه های برپاشده، کنایه از کینه ها و دشمنی ها، جمع واژۀ نایره
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
امیر علیشیربن الوس، ملقب به نظام الدین و متخلص به نوائی و فانی یا فنائی. از احفاد جغتای پسر چنگیز و از مشاهیر وزرای سلطان حسین میرزا بایقرا و از اعاظم دانشمندان و ادبای قرن نهم هجری است. وی به دو زبان فارسی و ترکی اشعار و دیوان دارد و صاحب تصانیف گوناگون است. در دوران قدرت و وزارت، حامی و مشوق هنرمندان و شاعران بود و با مولانا عبدالرحمن جامی ارادت و مصاحبت می ورزید. او راست: 1- دیوان فارسی، بالغ بر شش هزار بیت. 2- اربعین منظوم. 3- تاریخ الانبیاء، به ترکی. 4- تاریخ ملوک عجم، به ترکی. 5- ترجمه اللغه الترکیه بالفارسیه. 6- نسائم المحبه، در ترجمه ترکی نفحات الانس جامی. 7- حیره الابرار. 8- لیلی و مجنون. 9- فرهاد و شیرین. 10- سبعۀ سیاره. 11- سد اسکندری یا اسکندرنامه. 12- خمسۀ المتحرین، به زبان ترکی در شرح حال جامی. 13- دیوان ترکی، شامل چهار کتاب: غرایب الصغر یا غرایب النوائب، نوادر الشباب، بدایع الوسط، و فوائد الکبر. 14- سراج المسلمین. 15- عروض ترکی. 16- مثنوی لسان الطیر. 17- محاکمه اللغتین. 18- محبوب القلوب. 19- مفردات، در معما. 20- منشآت ترکی. 21- منشآت فارسی. 22- نظم الجواهر. 23- مجالس النفایس، که از مهمترین تألیفات او و تذکره ای است در شرح حال قریب 350 تن از معاریف معاصران او به زبان ترکی. وی به سال 906 هجری قمری در 63سالگی وفات یافت. از اشعار پارسی اوست:
رسد هر کس به مقصودی ز یارب یارب شبها
چرا مقصود من حاصل نشد یارب ز یاربها
نگویم بهر تشریف قدومت خانه ای دارم
غریبم، خاکسارم، گوشۀ ویرانه ای دارم.
(از ریحانه الادب ج 4 ص 235 و مجمع الفصحاء ج 1 ص 41 و تذکرۀ نصرآبادی ص 470 و فهرست کتاب خانه مدرسه سپه سالار ج 2 ص 538).
و نیز رجوع به متفرقات الذریعه و کشف الظنون و بهارستان جامی ص 122 و تذکرۀ دولتشاه ص 494 و مجالس النفایس ترجمه حکیم ص 357 و تحفۀ سامی ص 179 و آتشکدۀ آذر ص 23 و تاریخ کثیره ص 144 و مرآهالخیال ص 72 و نگارستان سخن ص 72 و 133 و طرایق الحقایق ج 3 ص 46 و اسماء المؤلفین وآثار المصنفین ج 1 ص 739 و از سعدی تا جامی ص 469 ومجلۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 1 شمارۀ 5 ص 32 ومیر علی شیر نوائی تألیف علی اصغر حکمت و فرهنگ سخنوران ص 616 شود
لغت نامه دهخدا
(نَیِ)
نقائع. جمع واژۀ نقیعه. رجوع به نقیعه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ بِ)
جمع واژۀ نابعه. رجوع به نابعه شود، نوابع البعیر،موضع خوی برآمدن از شتر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ)
جمع واژۀ ناجعه. رجوع به ناجعه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ)
نوائب. مصائب و سختی های زمانه. جمع واژۀ نائبه. رجوع به نائبه شود: ندانسته ای که چون نوایب ایام و حوادث روزگار مجتمع شود... گوهر آن را بر محک عقل باید زد. (سندبادنامه ص 99). هرکه از علوم تواریخ اعراض کند دست زمانه بر وی دراز شود و از جوانب نوایب روی به وی نهد. (تاریخ بیهقی ص 11). و مردم را از حدت مضارب نوایب نگاه دارد. (تاریخ بیهقی ص 7)
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ)
زنان نوحه گر. جمع واژۀ نایحه. رجوع به نایحه و نائحه شود، جمع واژۀ نیّحه. (آنندراج). رجوع به نیحه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ)
جمع واژۀ نایره. رجوع به نائره و نایره شود: نوایر فتنه فرونشست و کارها به نظام پیوست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 288). ازاثارت نوایر ظلم... ابتدا کرد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(فَ خَ)
فربه شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فربه گردیدن ناقه. (آنندراج) (از اقرب الموارد). نی ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اسم فاعل از آن ناو و ناویه است. (از اقرب الموارد). نیز رجوع به نی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو کَ)
دهی است از دهستان اواوغلی از بخش حومه شهرستان خوی، در 9 هزارگزی شمال شرقی خوی بر سر راه خوی به جلفا، در جلگۀ معتدل هوائی، در کنار رود قطور واقع است و 265 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه قطور، محصولش غلات و پنبه و کرچک و زردآلو، شغل اهالی زراعت و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
مهدی منشی (میرزا...) ، فرزند حاجی ملا آقابابا تاجرشیرازی. از شاعران قرن سیزدهم هجری است. او راست:
ما مست شراب وحدتیم ای ساقی
سرخوش ز می محبتیم ای ساقی.
(از آثار العجم ص 571).
و رجوع به فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 77و فرهنگ سخنوران ص 617 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
شاخه های خمیده. (منتهی الارب). جمع واژۀ نائعه. رجوع به نائعه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ)
نزائع. جمع واژۀ نزیعه. رجوع به نزائع و نزیعه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ یِ)
صورتی فارسی است از روائع، جمع واژۀ رائعه، بمعنی آنکه یا آنچه حسن یا شجاعت او مردم را به شگفت آورد: این کلمات از روایع حکمت اوست. (ترجمه تاریخ یمینی). جایی که بأس حسام... روی نمود به خوادع کلام و روادع ملام و روایع صحایف و اقلام التفاتی نرود. (ترجمه تاریخ یمینی). روایع اقبال طلایع عزایم او را استقبال می نمود. (جهانگشای جوینی). پروردگاری که به اختلاف لغات و صفات شکر روایع بدایع صنایع او مقصود است. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام از بخش تربت جام شهرستان مشهد، در 27 هزارگزی شمال غربی تربت جام و 2 هزارگزی غرب راه تربت جام به فریمان، در دامنۀ معتدل هوائی واقع است و 159 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و پنبه، شغل مردمش زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روایع
تصویر روایع
جمع رائعه (رایعه) شگفتها، زیباها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوایب
تصویر نوایب
مصائب و سختیهای زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نایره (نائره) : آتشها: ونوایر حقد و کینه در سینه های ایشان منطفی گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوایب
تصویر نوایب
((نَ یِ))
جمع نائبه، پیش آمدها، حوادث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوایر
تصویر نوایر
((نَ یِ))
جمع نائره
فرهنگ فارسی معین
آلام، شداید، مشقات، مصایب
فرهنگ واژه مترادف متضاد