جدول جو
جدول جو

معنی نواه - جستجوی لغت در جدول جو

نواه(نَ هِنْ)
جمع واژۀ ناهیه. رجوع به ناهیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناوه
تصویر ناوه
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی خرم آباد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوال
تصویر نوال
(دخترانه)
عطا، بخشش، بهره، نصیب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زواه
تصویر زواه
قوت و غذای زندانیان و اسیران، رواه، برای مثال بندیان داشت بی پناه و زواه / برد با خویشتن به جمله به راه (عنصری - ۳۷ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواهض
تصویر نواهض
جمع واژۀ ناهضه، برادران و نزدیکان و نوکران مرد که برای او قیام کنند، ناهضه الرجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواسه
تصویر نواسه
نواده، نوه، فرزند زاده، فرزند فرزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رواه
تصویر رواه
طعام زندانیان، غذای زندانیان و اسیران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواب
تصویر نواب
نایب ها، وکیل ها، گماشتگان، جمع واژۀ نایب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواه
تصویر خواه
خواستن، پسوند متصل به واژه به معنای خواهنده مثلاً آزادی خواه، بدخواه، خودخواه، دادخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواب
تصویر نواب
عنوانی که به شاهزادگان اطلاق می شد مثلاً نواب والا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
جمع واژۀ ناهیه، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوار
تصویر نوار
رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته ای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار می رود، رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواده
تصویر نواده
نوه، فرزند زاده، فرزند فرزند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ هَِ)
جمع واژۀ ناهد. رجوع به ناهد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ هَِ)
ظاهراً جمع واژۀ ناهسه است، اما در فرهنگهای عربی به دسترس ما چنین جمعی دیده نشد: به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 456). و رجوع به نهس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ هَِ)
ناهقان. (اقرب الموارد). رجوع به ناهق و ناهقان شود، جمع واژۀ ناهق، به معنی مخرج نهاق از گلوی خر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به ناهق شود، جمع واژۀ ناهقه. رجوع به ناهقه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ هَِ)
جمع واژۀ ناهله. رجوع به ناهله شود، شتران گرسنه. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ناهل. (منتهی الارب). رجوع به ناهل شود
لغت نامه دهخدا
(نَوْ وا هََ)
زن نوحه گر. (منتهی الارب) (آنندراج). نواحه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ نهی است، یعنی آنچه که در شرع ممنوع باشد. (غیاث اللغات). هر چیزی که شارع از آن نهی فرموده باشد. (ناظم الاطباء). محرمات. مناهی. امور ممنوعه. مقابل اوامر: امتثال اوامر و نواهی الهی... (سندبادنامه ص 4). شکر و سپاس مر موجدی راکه از پیشگاه عقل تا پایگاه طبع هرکه هست در تحت اوامر و نواهی اوست. (جوامع الحکایات، از فرهنگ فارسی معین) ، جمع واژۀ ناهیه. رجوع به ناهیه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ هَِ)
جمع واژۀ ناهض. (ناظم الاطباء). رجوع به ناهض شود، جمع واژۀ ناهضه. رجوع به ناهضه شود، شتران کلان جثه و درشت اندام. (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، داعیه ها. جمع ناهضه است. (فرهنگ فارسی معین) : مدتی دراز نواهض این عزیمت در من می آویخت. (مرزبان نامه، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ناوخرد، نوعی تیر، ناوی که ازآن گندم وجوازدول بگلوی آسیا ریزند، شیاری که درپشت آدمی است، شیاری که دردانه گندم و هسته خرماست، هرچیزمیان خالی، چوب کوتاه ومجوفی که گلکاران بوسیله آن گل کشند، طبقی چوبین که درآن خمیرکنند، ظرف چوبین: من فراموش نکردستم وهرگزنکنم آن تبوک جووآن ناوه اشنان ترا. (منجیک لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
نجات در فارسی بوختک رستار رستگاری رستن، آز، سماروغ، جای بلند، ماده شتر تیز رو
فرهنگ لغت هوشیار
نوجوان شدن، پرورش یافتن کیف، حالی که بر اثر مسکرات یا مخدری به شخص معتاد دست دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواه
تصویر دواه
آمه خوالستان هم آوای تابستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواه
تصویر شواه
جمع شاه، گوسپندان پوست سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواه
تصویر سواه
برهنگی، رسوایی، جهمرزی (زنا)، بد خویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواه
تصویر خواه
خواهنده، آرزومند، طالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواه
تصویر رواه
جمع راوی، باز گویندگان، چمانیان (ساقیان)، آب برکشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذواه
تصویر ذواه
پوست پوسته در گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آواه
تصویر آواه
آوه، آوخ خ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناهضه، جاهای بلند جوجه پرندگان جمع ناهضه داعیه ها: مدتی دراز نواهض همت این عزیمت در من میظویخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهه
تصویر نواهه
مویه جگر نیوه گر: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
محرمات، امور ممنوعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطاه
تصویر نطاه
کاسبرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
((نَ))
جمع ناهیه
فرهنگ فارسی معین