جدول جو
جدول جو

معنی نواقص - جستجوی لغت در جدول جو

نواقص
ناقص ها، چیزهایی که کامل نیست مثلاً اطلاعات ناقص، معیوبها، چیزهایی یا کسانی که به حد کمال نرسیده، جمع واژۀ ناقص
تصویری از نواقص
تصویر نواقص
فرهنگ فارسی عمید
نواقص
(نَ قِ)
جمع واژۀ ناقصه. رجوع به ناقصه شود، در تداول بجای نقائص (ج نقیصه) مستعمل است
لغت نامه دهخدا
نواقص
جمع ناقصه، ابوندان بش ها کنارها آک ها
تصویری از نواقص
تصویر نواقص
فرهنگ لغت هوشیار
نواقص
((نَ قِ))
جمع ناقص
تصویری از نواقص
تصویر نواقص
فرهنگ فارسی معین
نواقص
کاستی ها
تصویری از نواقص
تصویر نواقص
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناقص
تصویر ناقص
آنچه کامل نیست مثلاً اطلاعات ناقص، معیوب مثلاً عضو ناقص، چیزی یا کسی که به حد کمال نرسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواقل
تصویر نواقل
جمع واژۀ ناقله، ناقل، مردمی که از جایی به جایی نقل مکان کنند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
به اوقص مانستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کوتاه گردن بودن. (ناظم الاطباء). و در حدیث جابر: و کانت علی ّ برده فخالفت بین طرفیها ثم تواقصت علیها کی تسقط، ای انحنیت و تقاصرت لأمسکها بعنقی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ قِ)
جمع واژۀ ناقله. رجوع به ناقله شود، باجی که از دهی به دهی نقل کنند، قبایل که از قومی به قومی روند. (منتهی الارب) ، هر چیزی که کسی یا چیزی را حمل میکند و از جائی به جائی می برد. (ناظم الاطباء). وسیله ای که کسی یا چیزی را از جائی به جائی برد. (فرهنگ فارسی معین). وسیلۀنقلیه، نواقلی. رجوع به نواقلی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ قِ)
نواقز الدابه، دست و پای ستور. (منتهی الارب). جمع واژۀ ناقزه. نیز رجوع به نوافز شود
لغت نامه دهخدا
(نَقِ)
جمع واژۀ ناقره. گویند: اتتنی عنه نواقر، از وی کلام بد رسید مرا یا حجت های مصیبت. (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به ناقره شود، جمع واژۀ ناقر. (المنجد). رجوع به ناقر شود
لغت نامه دهخدا
جمع ناقله، پاکش ها جابه جا کننده ها جمع ناقله وسیله ای که کسی یا چیزی را از جایی بجایی برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
ناتمام، ناکامل، نیمه کاره، نادرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
((قِ))
ناتمام، نارسا، مقابل کامل
ناقص العقل: کنایه از کم خرد و احمق
ناقص الاعضاء: کنایه از کسی که در اعضای بدنش نقصی باشد
ناقص الخلقه: کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد
ناقص العضو: آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نواقل
تصویر نواقل
((نَ قِ))
جمع ناقله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
Bungling, Lacking, Imperfect, Inadequate, Injudicious, Partial, Scraggly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
maladroit, imparfait, inadéquat, imprudent, manquant, partiel, hirsute
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
kikuk, tidak sempurna, tidak memadai, ceroboh, kekurangan, sebagian, compang-camping
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
অবশিষ্ট , অসম্পূর্ণ , অপর্যাপ্ত , অদূরদর্শী , অভাবগ্রস্ত , আংশিক , অপরিষ্কার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
מגושם , לא מושלם , לא מספיק , חסר תבונה , חסר , חֶלקִי , מרושל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
不器用な , 不完全な , 不十分な , 不注意な , 欠けている , 部分的な , ぼろぼろの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
笨拙的 , 不完美的 , 不足的 , 轻率的 , 缺乏的 , 部分的 , 脆弱的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
mzembe, kasoro, isiyotosheleza, kijinga, kukosa, sehemu, ya uchafu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
서투른 , 불완전한 , 부적절한 , 경솔한 , 부족한 , 부분적인 , 지저분한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
beceriksiz, kusurlu, yetersiz, akılsızca, eksik, kısmi, dökülen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
torpe, imperfecto, inadecuado, imprudente, carente, parcial, desaliñado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
अनाड़ी , अपूर्ण , अपर्याप्त , अति उत्साही , अभावग्रस्त , आंशिक , अस्तव्यस्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
goffo, imperfetto, inadeguato, imprudente, mancante, parziale, disordinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
tollpatschig, unvollkommen, unzureichend, unklug, mangelnd, teilweise, struppig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
onhandig, imperfect, inadequate, ondoordacht, tekortkomend, gedeeltelijk, slordig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
незграбний , неповний , недостатній , нерозважливий , частковий , неприглядний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
неуклюжий , несовершенный , неадекватный , неразумный , отсутствующий , частичный , неопрятный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
niezdarny, niedoskonały, niewystarczający, nierozważny, brakujący, częściowy, niechlujny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
desajeitado, imperfeito, inadequado, imprudente, carente, parcial, desleixado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
งุ่มง่าม , ไม่สมบูรณ์ , ไม่เพียงพอ , ไม่มีวิจารณญาณ , ขาดแคลน , บางส่วน , ยุ่งเหยิง
دیکشنری فارسی به تایلندی