فروهشته. (از منتهی الارب) (از آنندراج). دود و جز آن که به سقف و از آن آویزان ماند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). - نواس العنکبوت، تار عنکبوت به سبب لرزان و مضطرب بودن آن. (از اقرب الموارد)
فروهشته. (از منتهی الارب) (از آنندراج). دود و جز آن که به سقف و از آن آویزان ماند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). - نواس العنکبوت، تار عنکبوت به سبب لرزان و مضطرب بودن آن. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ نافذه. رجوع به نافذه شود، هر سوراخ که بدان نفس را سرور یا غم رسد همچو سوراخ گوش و بینی و دهن و سوراخ دبر. (منتهی الارب). هر شکاف یا سوراخی در بدن انسان چون دهن و بینی. (المنجد) ، جمع واژۀ نافذ. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ نافذه. رجوع به نافذه شود، هر سوراخ که بدان نفس را سرور یا غم رسد همچو سوراخ گوش و بینی و دهن و سوراخ دبر. (منتهی الارب). هر شکاف یا سوراخی در بدن انسان چون دهن و بینی. (المنجد) ، جَمعِ واژۀ نافذ. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ نافله. عبادات مستحب. رجوع به نافله شود: و به ایفای نذور و نوافل قیام کرد. (سندبادنامه ص 279) ، جمع واژۀ نافله، به معنی نبیره و فرزندزاده: در میهنه در منزل خواجه مؤید که از نوافل شیخ ابواسعید ابوالخیر است نزول فرموده بودند. (انیس الطالبین ص 105)
جَمعِ واژۀ نافله. عبادات مستحب. رجوع به نافله شود: و به ایفای نذور و نوافل قیام کرد. (سندبادنامه ص 279) ، جَمعِ واژۀ نافله، به معنی نبیره و فرزندزاده: در میهنه در منزل خواجه مؤید که از نوافل شیخ ابواسعید ابوالخیر است نزول فرموده بودند. (انیس الطالبین ص 105)
ظاهراً جمع واژۀ ناهسه است، اما در فرهنگهای عربی به دسترس ما چنین جمعی دیده نشد: به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 456). و رجوع به نهس شود
ظاهراً جَمعِ واژۀ ناهسه است، اما در فرهنگهای عربی ِ به دسترس ما چنین جمعی دیده نشد: به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 456). و رجوع به نَهْس شود
خیار دراز. (برهان قاطع). نوعی از خیار دراز. (ناظم الاطباء). خیارچنبر. (فرهنگ فارسی معین)، اسم یونانی نوعی از قتاد است، شاخ های او دراز و باریک و تا به قدر سه ذرع و برگش ریزه و مستدیر و بر جمیع اجزای او زغب شبیه به پشم، و گلش زرد و خوشبو و طعمش تند، و خار او مانند سوزن و صمغاو مابین سفیدی و سرخی، و در روم و حلب کثیرالوجود است... و در التیام عصب از مجربات (است) و از این جهت او را شجرهالعصب نامند. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و آن را شجرهالقدس خوانند و مسواک العباسی و مسواک المسیح گویند. رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی ص 352 شود
خیار دراز. (برهان قاطع). نوعی از خیار دراز. (ناظم الاطباء). خیارچنبر. (فرهنگ فارسی معین)، اسم یونانی نوعی از قتاد است، شاخ های او دراز و باریک و تا به قدر سه ذرع و برگش ریزه و مستدیر و بر جمیع اجزای او زغب شبیه به پشم، و گلش زرد و خوشبو و طعمش تند، و خار او مانند سوزن و صمغاو مابین سفیدی و سرخی، و در روم و حلب کثیرالوجود است... و در التیام عصب از مجربات (است) و از این جهت او را شجرهالعصب نامند. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و آن را شجرهالقدس خوانند و مسواک العباسی و مسواک المسیح گویند. رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی ص 352 شود