جدول جو
جدول جو

معنی نوافس - جستجوی لغت در جدول جو

نوافس
(نَ فِ)
جمع واژۀ نفساء. رجوع به نفساء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوافل
تصویر نوافل
جمع واژۀ نافله، نماز مستحبی که پس از نماز واجب خوانده می شود، عبادتی که واجب نباشد، عبادت غیر واجب، عطیه، بخشش، غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
(نَ فِ)
جمع واژۀ نافطه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَوْ وا)
لرزندۀ مضطرب سست. (منتهی الارب) (آنندراج). رجل نواس، مردمضطرب مسترخی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
فروهشته. (از منتهی الارب) (از آنندراج). دود و جز آن که به سقف و از آن آویزان ماند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد).
- نواس العنکبوت، تار عنکبوت به سبب لرزان و مضطرب بودن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ عِ)
جمع واژۀ ناعسه. رجوع به ناعسه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
جمع واژۀ نافثه. رجوع به نافثه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
جمع واژۀ نافجه. رجوع به نافجه و نافه شود، جمع واژۀ نافج. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به نافج و نافه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
جمع واژۀ نافخ
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
جمع واژۀ نافذه. رجوع به نافذه شود، هر سوراخ که بدان نفس را سرور یا غم رسد همچو سوراخ گوش و بینی و دهن و سوراخ دبر. (منتهی الارب). هر شکاف یا سوراخی در بدن انسان چون دهن و بینی. (المنجد) ، جمع واژۀ نافذ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
نوافز الدابه، پاهای ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). واحد آن نافزه است، و مشهورتر نوافز است. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
ابل نوافش، شتران شب چرنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نفیش. نفاش. نفش. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
جمع واژۀ نافقاء. رجوع به نافقاء شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
جمع واژۀ نافله. عبادات مستحب. رجوع به نافله شود: و به ایفای نذور و نوافل قیام کرد. (سندبادنامه ص 279) ، جمع واژۀ نافله، به معنی نبیره و فرزندزاده: در میهنه در منزل خواجه مؤید که از نوافل شیخ ابواسعید ابوالخیر است نزول فرموده بودند. (انیس الطالبین ص 105)
لغت نامه دهخدا
(نَ کِ)
جمع واژۀ ناکس. رجوع به ناکس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ هَِ)
ظاهراً جمع واژۀ ناهسه است، اما در فرهنگهای عربی به دسترس ما چنین جمعی دیده نشد: به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 456). و رجوع به نهس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دِ)
نیزه ها که به هم زنند. (آنندراج) : رماح نوادس، طواعن. (اقرب الموارد). نیزه ها که بر هم خورند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ رِ)
خیار دراز. (برهان قاطع). نوعی از خیار دراز. (ناظم الاطباء). خیارچنبر. (فرهنگ فارسی معین)، اسم یونانی نوعی از قتاد است، شاخ های او دراز و باریک و تا به قدر سه ذرع و برگش ریزه و مستدیر و بر جمیع اجزای او زغب شبیه به پشم، و گلش زرد و خوشبو و طعمش تند، و خار او مانند سوزن و صمغاو مابین سفیدی و سرخی، و در روم و حلب کثیرالوجود است... و در التیام عصب از مجربات (است) و از این جهت او را شجرهالعصب نامند. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و آن را شجرهالقدس خوانند و مسواک العباسی و مسواک المسیح گویند. رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی ص 352 شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
بدچشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عائن. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). صائب بالعین. آنکه چشم می زند. (از اقرب الموارد) ، پنجم از تیرهای قمار. (منتهی الارب). پنجم تیر از تیرهای قمار. (آنندراج). تیر پنجم از قمار. (مهذب الاسماء) : النافس من سهام المیسر، الخامس او الرابع. (معجم متن اللغه) ، نفیس. مرغوب. (از متن اللغه) : شی ٔ نافس، رفع و صارمرغوباً فیه و کذلک رجل نافس و نفیس. ج، نفاس. (معجم متن اللغه) ، زن زچه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوافج
تصویر نوافج
جمع نافج، از ریشه پارسی نافه ها
فرهنگ لغت هوشیار
هر سوراخ که بدان نفس را سرور یا غم رسد همچو سوراخ گوش و بینی و دهان و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافس
تصویر نافس
بد چشم، تیر پنجم از تیرهای منگیا، تنسخ (نفیس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواس
تصویر نواس
فرو هشته لرزان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نافله، به نمازها جمع نافله نمازهای سنت که واجب نباشدنمازهای مستحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوارس
تصویر نوارس
خیار چنبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوافل
تصویر نوافل
((نَ فِ))
جمع نافله، نمازهای سنت که واجب نباشد، نمازهای مستحب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نواس
تصویر نواس
((نَ وّ))
لرزنده، مضطرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نواس
تصویر نواس
((نُ))
عنکبوت، تار عنکبوت
فرهنگ فارسی معین