نواس نواس فروهشته. (از منتهی الارب) (از آنندراج). دود و جز آن که به سقف و از آن آویزان ماند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). - نواس العنکبوت، تار عنکبوت به سبب لرزان و مضطرب بودن آن. (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
نواس نواس لرزندۀ مضطرب سست. (منتهی الارب) (آنندراج). رجل نواس، مردمضطرب مسترخی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) لغت نامه دهخدا