جدول جو
جدول جو

معنی نواسیر - جستجوی لغت در جدول جو

نواسیر
ناسورها، زخمهایی که آب کشیده و چرک و ورم کرده باشد، زخمی ها، جمع واژۀ ناسور
تصویری از نواسیر
تصویر نواسیر
فرهنگ فارسی عمید
نواسیر
(نَ)
ریش کهنۀ روان که بیشتر در حوالی ماق چشم و حوالی مقعده و بن دندان پیدا گردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نواسیر
(نَ)
جمع واژۀ ناسور. رجوع به ناسور شود
لغت نامه دهخدا
نواسیر
جمع ناسور، ریشینگی ها جمع ناسور
تصویری از نواسیر
تصویر نواسیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عارضۀ تورم رگ های مقعد که بر اثر یبوست یا نشستن زیاد بروز می کند و در مراحل پیشرفته با جراحی معالجه می شود، زخم و ورم بینی یا مقعد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفاسیر
تصویر تفاسیر
تفسیرها، واضح و آشکار ساختن معنی سخن ها، شرح و بیان ها، جمع واژۀ تفسیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوامیر
تصویر طوامیر
طومارها، مکتوبها یا نامه های بلند، دفترها، صحیفه ها، نامه ها، جمع واژۀ طومار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوایر
تصویر نوایر
نایره ها، آتشهای برافروخته، کنایه از فتنه های برپاشده، کنایه از کینه ها و دشمنی ها، جمع واژۀ نایره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحاریر
تصویر نحاریر
نحریرها، حاذق ها، ماهرها، دانشمندها، زیرک ها، خردمندها، جمع واژۀ نحریر
فرهنگ فارسی عمید
گرسنه، که سیر نیست، مقابل سیر، رجوع به سیر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناطور. رجوع به ناطور شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دختر دختر (؟). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ سی ی)
نوعی از انگور سپید نیکو که در سرات خیزد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ اِ طَ)
دهی است از دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر، در 16500 گزی جنوب شرقی هوراند و 23 هزارگزی جادۀ اهر به کلیبر، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 298 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و سردرختی، شغل اهالیش زراعت و گله داری و فرش بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) (آمار عمومی سال 1335 هجری شمسی)
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ)
جمع واژۀ نایره. رجوع به نائره و نایره شود: نوایر فتنه فرونشست و کارها به نظام پیوست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 288). ازاثارت نوایر ظلم... ابتدا کرد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناصور. رجوع به ناصور و ناسور و نواسیر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناظوره. رجوع به ناظوره و رجوع به اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناعور. رجوع به ناعور شود، جمع واژۀ ناعوره. رجوع به ناعوره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناقور. رجوع به ناقور شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ نوّار. رجوع به نوار و نواره شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ باسور، که نوعی از بیماری مقعد و بینی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). جمع واژۀ باسور. بیماریی که در مقعد حادث گردد. (از اقرب الموارد). مرض مشهور و این جمع باسور است و آن گوشت پاره ای باشد که در مقعد یا بینی پیدا شود. (غیاث اللغات) .ماده ای که در اطراف مقعد متشکل شده و نوعاً موجب سیلان خون می گردد. (ناظم الاطباء). و آن عبارت از زیادتی است که بر دهانۀ مقعد روید و آن از خون سوداوی غلیظ پدید آید و آن دو قسم است: یکی بصورت تکمۀ کوچک که پهن گردد و ارغوانی رنگ باشد و هر یک از این دو قسم یا برآمده و آشکار است یا فرورفته و پنهان. و دیگر بواسیر بینی که گوشتی زائد در دماغ پیدا شود و گاه سست و سفید و بدون درد است و معالجۀ آن آسان باشد. وگاه سرخ و با درد سخت توأم است و معالجۀ آن نیز سخت است. مفرد این کلمه باسور است. و دارویی نیز که بکار برند باسوری میگویند. گاه این بیماری بر لب عارض شود و موجب ستبری و شقاق وسط لب گردد و آن بواسیر لب نامیده میشود. (از بحر الجواهر). بواسیر یا تکمۀ اتساع سیاهرگهای دور مخرج نشستن، غالباً ناشی از یبوست و ضعف جریان خون و فشار وارد بر جدار امعاء مستقیم (قسمت انتهای قولون نازل) است. (دائره المعارف فارسی). جمع واژۀ باسور (مفرد آن در فارسی مستعمل نیست). از نظر پزشکی تورم مخاط و انساج عضلانی و پوششی اعضای داخلی، تورم سیاهرگهای نزدیک به مقعد در راست روده که اغلب دردناک است و ممکن است در نتیجۀ فشار، شکاف برداشته و خون دفع شود. بواسیر مقعد. (فرهنگ فارسی معین) : پس نالان شد (بغراخان) بعلت بواسیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 196).
اقسام آن:
- بواسیر لحمی، پولیپ.
- بواسیر لحمی اذن، پولیپ گوش.
- بواسیر لحمی بینی، پولیپ بینی.
- بواسیر لحمی رحم، پولیپ رحم
لغت نامه دهخدا
تصویری از رواصیر
تصویر رواصیر
جمع ریصار، از پارسی ریچاردها جمع ریصار ریچالها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواسیه
تصویر سواسیه
تبریزی از درختان، جمع سواء، مانندان، جزها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاسیر
تصویر تفاسیر
جمع تفسیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواسیس
تصویر جواسیس
جمع جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواسیق
تصویر جواسیق
جمع جوسق کوشکها قصرهاکاخها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواصیر
تصویر نواصیر
جمع ناصور، ریشینگی ها جمع ناصور (ناسور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواسیر
تصویر بواسیر
نوعی بیماری مقعد و بینی است
فرهنگ لغت هوشیار
ریشینه منسوب به بواسیر مربوط به بواسیر مبتلا به بواسیر. یا هیجان بواسیری. تحریکات ناشی از شدت مرض بواسیر در راست روده که تولید درد و خارش در موضع میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواسی
تصویر نواسی
انگور بیدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسیر
تصویر ناسیر
آنکه سیر نیست گرسنه مقابل سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواقیر
تصویر نواقیر
جمع ناقور، کرنای ها جمع ناقور
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نایره (نائره) : آتشها: ونوایر حقد و کینه در سینه های ایشان منطفی گردد
فرهنگ لغت هوشیار
((بَ))
زخم و ورم رگ های مقعد که حاد آن موجب خونریزی می شود و با عمل جراحی معالجه می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوایر
تصویر نوایر
((نَ یِ))
جمع نائره
فرهنگ فارسی معین