معنی نوارس در لغت نامه دهخدا

خیار دراز. (برهان قاطع). نوعی از خیار دراز. (ناظم الاطباء). خیارچنبر. (فرهنگ فارسی معین)، اسم یونانی نوعی از قتاد است، شاخ های او دراز و باریک و تا به قدر سه ذرع و برگش ریزه و مستدیر و بر جمیع اجزای او زغب شبیه به پشم، و گلش زرد و خوشبو و طعمش تند، و خار او مانند سوزن و صمغاو مابین سفیدی و سرخی، و در روم و حلب کثیرالوجود است... و در التیام عصب از مجربات (است) و از این جهت او را شجرهالعصب نامند. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و آن را شجرهالقدس خوانند و مسواک العباسی و مسواک المسیح گویند. رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی ص 352 شود

معنی نوارس - جستجوی لغت در جدول جو

نوارس(نُ رِ)

لغت نامه دهخدا

نوارس

فرهنگ لغت هوشیار

نورس

میوۀ نورسیده، تازه رس، نهال نازک، کنایه از نوجوان

فرهنگ فارسی عمید

نوار

رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته ای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار می رود، رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد

فرهنگ فارسی عمید

فوارس

جمع واژۀ فارس، اسب سوار، سوار بر اسب، دلیر و جنگ جو

فرهنگ فارسی عمید

دوارس

دارس ها، کهنه سازنده ها، ناپدید کننده ها، جمع واژۀ دارس

فرهنگ فارسی عمید

نارس

نارسیده، نرسیده، میوۀ خام، کال

فرهنگ فارسی عمید

نواعس

(نَ عِ)

جمع واژۀ ناعسه. رجوع به ناعسه شود

لغت نامه دهخدا

نوافس

(نَ فِ)

جمع واژۀ نفساء. رجوع به نفساء شود

لغت نامه دهخدا

نواکس

(نَ کِ)

جمع واژۀ ناکس. رجوع به ناکس شود

لغت نامه دهخدا

نواهس

(نَ هَِ)

ظاهراً جمع واژۀ ناهسه است، اما در فرهنگهای عربی به دسترس ما چنین جمعی دیده نشد: به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 456). و رجوع به نهس شود

لغت نامه دهخدا

نوادس

(نَ دِ)

نیزه ها که به هم زنند. (آنندراج) : رماح نوادس، طواعن. (اقرب الموارد). نیزه ها که بر هم خورند. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

نقارس

(نَ رِ)

جمع واژۀ نقرس. رجوع به نقرس شود

لغت نامه دهخدا

نواره

(نُوْ وا رَ)

شکوفه یا شکوفۀ سپید. (منتهی الارب). واحد نوّار است. (از اقرب الموارد). رجوع به نوّار شود

لغت نامه دهخدا

نواسر

(نَ اِ طَ)

دهی است از دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر، در 16500 گزی جنوب شرقی هوراند و 23 هزارگزی جادۀ اهر به کلیبر، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 298 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و سردرختی، شغل اهالیش زراعت و گله داری و فرش بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) (آمار عمومی سال 1335 هجری شمسی)

لغت نامه دهخدا

دوارس

(دَ رِ)

جمع واژۀ دارس. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
رسوم الطلل والدیار الدوارس
چو بر صدر منشور توقیع صاحب.
(منسوب به حسن متکلم)

لغت نامه دهخدا

خوارس

(خوا / خا رِ)

دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران واقع در 18هزارگزی شمال باختری کرج. این دهکده در کوهستان واقع شده با آب و هوای سردسیری و 184 تن سکنه. رود دروان آنرا مشروب می کند ومحصول آن لبنیات و غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)

لغت نامه دهخدا

نوارا

(نِ)

کشتی. نوعی از کشتی (؟). (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

نوار

رشته ای پهن که آنرا ریسمان بافند و بر خیمه دوزند

فرهنگ لغت هوشیار

نورس

تازه رسیده تازه وارد، میوه تازه رسیده نوبر، نهال نازک، نوجوان: این جوان نو رسی شد وان نهال نوبری در بهشت ساحتت گر پیری آید با عصا. (وحشی. چا. امیرکبیر. 303)

فرهنگ لغت هوشیار

نواس

فرو هشته لرزان

فرهنگ لغت هوشیار

نارس

میوه خام و نرسیده، بحد کمال نرسیده

فرهنگ لغت هوشیار

وارس

سرخرنگ چون جامه، زرد شونده چون برگ

فرهنگ لغت هوشیار

نواره

شید افکن

فرهنگ لغت هوشیار

فوارس

از ریشه پارسی، جمع فارس، سواران اسب سواران سواران

فرهنگ لغت هوشیار

فوارس

((فَ رِ))

جمع فارس

فرهنگ فارسی معین

نارس

((رَ))

کال، نپخته

فرهنگ فارسی معین

نورس

((نُ رَ))

نو رسیده، جوان

فرهنگ فارسی معین

نواس

((نَ وّ))

لرزنده، مضطرب

فرهنگ فارسی معین

نواس

((نُ))

عنکبوت، تار عنکبوت

فرهنگ فارسی معین

نوار

((نَ وّ))

تابان

فرهنگ فارسی معین

نوار

((نَ))

رشته ای پهن مانند تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته باریک مغناطیسی شده مانند، نوار ضبط صوت یا ویدئو، ناحیه باریک و دراز از یک سرزمین، هر چیز که به شکل رشته ای باریک درآمده

فرهنگ فارسی معین

نارس

Immature, Unripe

دیکشنری فارسی به انگلیسی

نوارد

پرتگی

فرهنگ گویش مازندرانی

گوارس

ارزن

فرهنگ گویش مازندرانی

معنی نوارس - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما