جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نورس

نورس

نورس
تازه رسیده تازه وارد، میوه تازه رسیده نوبر، نهال نازک، نوجوان: این جوان نو رسی شد وان نهال نوبری در بهشت ساحتت گر پیری آید با عصا. (وحشی. چا. امیرکبیر. 303)
فرهنگ لغت هوشیار

نورس

نورس
محمدحسین دماوندی، متخلص به نورس. از شاعران و خوشنویسان قرن یازدهم هجری و از معاصران صائب است. در جوانی به اصفهان رفته و چندی ملازم محمدزمان خان بوده. او راست:
زدی بستی شکستی سوختی آزردی افکندی
جوابت چیست فردای قیامت دادخواهان را؟
جلوه اش در چشم عارف می زند موج ظهور
ماه من پنهان اگر در آب چون گوهر شود.
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 407) (تذکرۀ روز روشن ص 852).
و نیز رجوع به تذکرۀ حزین ص 97 و نگارستان سخن ص 134 شود
لغت نامه دهخدا