جدول جو
جدول جو

معنی نوائی - جستجوی لغت در جدول جو

نوائی
(نَ)
نوایی. رجوع به نوایی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوادی
تصویر نوادی
جمع واژۀ نادیه، نادی، حادثه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواصی
تصویر نواصی
جمع واژۀ ناصیه، پیشانی، موی پیش سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
جمع واژۀ ناهیه، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوامی
تصویر نوامی
نامیه، قوه ای که موجب رشد و نمو می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواحی
تصویر نواحی
ناحیه، جانب، جهت، طرف، کرانه، قسمتی از کشور، قسمتی از شهر در تقسیمات اداری، بخش
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ نَ)
شنوایی. حالت شنوا. استماع و سمع. (ناظم الاطباء). سماع. (دهار). سمع. (صراح). شنود. شنونده. سامعه. (یادداشت مؤلف) ، قوه سامعه. حس سامعه: خذاء، سبکی و سستی شنوائی. وقر، رفتگی شنوائی. (منتهی الارب).
- شنوائی دادن، بخشیدن قوه سامعه:
شاهی که دهد صدمۀ کرنای فتوحش
گوش کر پیران فلک را شنوائی.
خاقانی.
، اطاعت. فرمانبرداری. قبول. پذیرفتن نصایح کسان و بزرگان. و رجوع به شنوایی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوائح
تصویر نوائح
جمع نائحه، مو بندگان زن نیوه گران زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
آخرین، نهایی، آخری، پایانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواصی
تصویر نواصی
جمع ناصیه، موی پیش سر، پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
محرمات، امور ممنوعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوائب
تصویر نوائب
مصیبتها، سختیها و کارهای دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواسی
تصویر نواسی
انگور بیدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوائر
تصویر نوائر
جمع نائره، آفرازه ها آتش ها
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ندیدی، جمع نادی، پیش آمدهای سخت بد آمدها سوی ها کرانه ها شتران رمنده جمع نادیه
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب حاصل مصدر سازدبمعنی مهربانی کردن لطف کردن: بنده نوازی چاکرنوازی کوچک نوازی مهمان نوازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسائی
تصویر نسائی
سیاتیک. یانسائی بزرگ. سیاتیک. یانسائی کوچک. سیاتیک کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوائی
تصویر دوائی
دارویی، خوپچین (مومیا مومیائی) منسوب به دوا دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواحی
تصویر نواحی
مناطق، جمع ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
((نَ))
جمع ناهیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوانی
تصویر نوانی
((نَ))
لاغری، ضعیفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نواصی
تصویر نواصی
((نَ))
جمع ناصیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نواحی
تصویر نواحی
جمع ناحیه، کناره ها، کرانه ها، اطراف شهر و ده، حدود یک خط، حوزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
Eventual
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
éventuel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
eventual
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
अंतिम
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
eventuale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
eventual
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
uiteindelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
остаточний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
конечный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
ostateczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
eventual
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
চূড়ান্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی