دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر. در 23 هزارگزی شهر ملایر و 3 هزارگزی جادۀ ملایر به همدان، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 594 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و صیفی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر. در 23 هزارگزی شهر ملایر و 3 هزارگزی جادۀ ملایر به همدان، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 594 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و صیفی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
بازداشتن کسی را از کاری و سرزنش نمودن. (از منتهی الارب). واداشتن. (زوزنی). منع کردن و بازداشتن از کاری. (از متن اللغه) ، بانگ برزدن بر سبع تا بازایستد. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
بازداشتن کسی را از کاری و سرزنش نمودن. (از منتهی الارب). واداشتن. (زوزنی). منع کردن و بازداشتن از کاری. (از متن اللغه) ، بانگ برزدن بر سبع تا بازایستد. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). منع کردن کسی را از چیزی. (از اقرب الموارد) ، قصد کردن به کاری بی کوشش. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دل دهی (؟) و تردد کردن در رای. (منتهی الارب) (آنندراج) : نجنج فی رأیه، تحیر و اضطرب. (تاج العروس). یقال: نجنج امره، اذا هم ّبه و لم یعزم علیه. (منتهی الارب) ، جنبانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). به حرکت درآوردن. (اقرب الموارد) ، دیگرباره آوردن بر آب شتران را. (منتهی الارب) (از آنندراج). بازآوردن شتران را بر حوض. (از اقرب الموارد) ، گرد برگردیدن وقت ترس. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، در منزل بهاری اقامت کردن قوم در تابستان سپس آن به سوی آب وارد شدن آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). منع کردن کسی را از چیزی. (از اقرب الموارد) ، قصد کردن به کاری بی کوشش. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دل دهی (؟) و تردد کردن در رای. (منتهی الارب) (آنندراج) : نجنج فی رأیه، تحیر و اضطرب. (تاج العروس). یقال: نجنج امره، اذا هم ّبه و لم یعزم علیه. (منتهی الارب) ، جنبانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). به حرکت درآوردن. (اقرب الموارد) ، دیگرباره آوردن بر آب شتران را. (منتهی الارب) (از آنندراج). بازآوردن شتران را بر حوض. (از اقرب الموارد) ، گرد برگردیدن وقت ترس. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، در منزل بهاری اقامت کردن قوم در تابستان سپس ِ آن به سوی آب وارد شدن آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
ریسمانی که جولاهان در آخر کار بندند و بر سقف خانه استوار کنند. (السامی فی الاسامی). هو الرسن الذی یجر به الغزل حاله المسح فی الصخر و غیرها. (فرهنگ شعوری، از مشکلات) : ز تشریف صاحب بگویم که من بفریادم از صاحب مخزنش تو خود حله برگیر بر قد حور ببغداد خلد برین معدنش ز آغاز جبریل آهنجه کار بفرجام ادریس ما کوزنش. اثیر اخسیکتی. ، پهناکش. محبره
ریسمانی که جولاهان در آخر کار بندند و بر سقف خانه استوار کنند. (السامی فی الاسامی). هو الرسن الذی یجر به الغزل حاله المسح فی الصخر و غیرها. (فرهنگ شعوری، از مشکلات) : ز تشریف صاحب بگویم که من بفریادم از صاحب مخزنش تو خود حله برگیر بر قد حور ببغداد خلد برین معدنش ز آغاز جبریل آهنجه کار بفرجام ادریس ما کوزنش. اثیر اخسیکتی. ، پهناکش. محبره
جوال. ظرفی که از موی وپشم بافند و آرد و گندم و امثال آن در آن کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). گوال. گاله. کیسۀ بزرگ پشمی. جوال. (فرهنگ خطی). جوال مویین و یا پشمین. (ناظم الاطباء) ، برجستگی سر گلهای مرکب که گلهای کوچک بر روی آن قرار دارند، مانند آفتاب گردان. (لغات فرهنگستان). بخشی از گل که اندامهای پوشش گلبرگها و کاسه برگها و اعضای زایشی مادگی و پرچم بر روی آن قرار گرفته اند و در گلهای مختلف به اشکال متفاوت است. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
جوال. ظرفی که از موی وپشم بافند و آرد و گندم و امثال آن در آن کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). گوال. گاله. کیسۀ بزرگ پشمی. جوال. (فرهنگ خطی). جوال مویین و یا پشمین. (ناظم الاطباء) ، برجستگی سر گلهای مرکب که گلهای کوچک بر روی آن قرار دارند، مانند آفتاب گردان. (لغات فرهنگستان). بخشی از گل که اندامهای پوشش گلبرگها و کاسه برگها و اعضای زایشی مادگی و پرچم بر روی آن قرار گرفته اند و در گلهای مختلف به اشکال متفاوت است. (فرهنگ اصطلاحات علمی)
کیسه ای که از موی و پشم و جز آن بافند و غلات در آن ریزند: جوال، محلی که گلچه های یک گل دارای آرایش کلاپرک بر روی آن قرار میگیرند. معمولا در انتهای دم گل یک گل کلاپرک قسمت مسطح یا محدی بنام طبق گل موجود است (مانند گل بابونه یا آفتاب گردان)، در روی این قمست مسطح یا محدب که بنام نهنج موسوم است گلچه های میرویند: طبق گل (گل آذین کلاپرک)
کیسه ای که از موی و پشم و جز آن بافند و غلات در آن ریزند: جوال، محلی که گلچه های یک گل دارای آرایش کلاپرک بر روی آن قرار میگیرند. معمولا در انتهای دم گل یک گل کلاپرک قسمت مسطح یا محدی بنام طبق گل موجود است (مانند گل بابونه یا آفتاب گردان)، در روی این قمست مسطح یا محدب که بنام نهنج موسوم است گلچه های میرویند: طبق گل (گل آذین کلاپرک)