جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زهنجه

زهنجه

زهنجه
ریاضت و سختی و آزار باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سختی و ریاضت. (جهانگیری) (از اوبهی)
لغت نامه دهخدا

آهنجه

آهنجه
ریسمانی است که جولاهان در آخر کار بندند و سقف اطاق محکم کنند، پهناکش محبره
فرهنگ لغت هوشیار

آهنجه

آهنجه
از ادوات پارچه بافی شامل ریسمانی که در دستگاه بافندگی به سقف بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید

آهنجه

آهنجه
ریسمانی که جولاهان در آخر کار بندند و بر سقف خانه استوار کنند. (السامی فی الاسامی). هو الرسن الذی یجر به الغزل حاله المسح فی الصخر و غیرها. (فرهنگ شعوری، از مشکلات) :
ز تشریف صاحب بگویم که من
بفریادم از صاحب مخزنش
تو خود حله برگیر بر قد حور
ببغداد خلد برین معدنش
ز آغاز جبریل آهنجه کار
بفرجام ادریس ما کوزنش.
اثیر اخسیکتی.
، پهناکش. محبره
لغت نامه دهخدا

زهنعه

زهنعه
آرایش کردن دختر را و آراستن زن را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زهنع الجاریه، ای زینها و کذا زهنع المراءه، یعنی آراست زن را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

زهنده

زهنده
دهی از دهستان صومعه سراست که در بخش لشت نشاء شهرستان رشت واقع است و 304 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

زهلجه

زهلجه
با یکدیگر نرمی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

دهنجه

دهنجه
زیاده کردن در خبر. (منتهی الارب) ، بندی وار رفتن پیر. (منتهی الارب) ، مترددانه رفتن یا گام نزدیک گذاشته به شتاب رفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا