جدول جو
جدول جو

معنی آهنجه

آهنجه
از ادوات پارچه بافی شامل ریسمانی که در دستگاه بافندگی به سقف بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آهنجه

آهنجه

آهنجه
ریسمانی است که جولاهان در آخر کار بندند و سقف اطاق محکم کنند، پهناکش محبره
فرهنگ لغت هوشیار

آهنجه

آهنجه
ریسمانی که جولاهان در آخر کار بندند و بر سقف خانه استوار کنند. (السامی فی الاسامی). هو الرسن الذی یجر به الغزل حاله المسح فی الصخر و غیرها. (فرهنگ شعوری، از مشکلات) :
ز تشریف صاحب بگویم که من
بفریادم از صاحب مخزنش
تو خود حله برگیر بر قد حور
ببغداد خلد برین معدنش
ز آغاز جبریل آهنجه کار
بفرجام ادریس ما کوزنش.
اثیر اخسیکتی.
، پهناکش. محبره
لغت نامه دهخدا

آهوجه

آهوجه
جهنده مانند آهو، آنکه مانند آهو جست و خیز کند، آهوفغند
آهوجه
فرهنگ فارسی عمید

آهوجه

آهوجه
آنکه جهشی چون آهو دارد. آهوفغند:
شیرکام و پیل زور و گرگ پوی و گورگر
ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

زهنجه

زهنجه
ریاضت و سختی و آزار باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سختی و ریاضت. (جهانگیری) (از اوبهی)
لغت نامه دهخدا

دهنجه

دهنجه
زیاده کردن در خبر. (منتهی الارب) ، بندی وار رفتن پیر. (منتهی الارب) ، مترددانه رفتن یا گام نزدیک گذاشته به شتاب رفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا