جدول جو
جدول جو

معنی نهالگاه - جستجوی لغت در جدول جو

نهالگاه
(نِ/ نَ)
شکارگاه. (جهانگیری) (برهان قاطع). کمین گاه صیاد. (برهان قاطع). رجوع به نهاله شود
لغت نامه دهخدا
نهالگاه
کمین گاه صیاد، شکار گاه
تصویری از نهالگاه
تصویر نهالگاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، بی تجربه، ناگاه، غفلتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارگاه
تصویر چهارگاه
از دستگاه های هفت گانۀ موسیقی ایرانی، از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابگاه
تصویر نابگاه
نابه گاه، ناگهان، بی وقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهانگاه
تصویر نهانگاه
جایی که در آن پنهان شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاله گاه
تصویر نهاله گاه
جایی که صیاد نهاله را بر زمین نصب کند، نهاله جای، کمینگاه، شکارگاه، برای مثال نهاله گاه به خوشی چو لاله زاری گشت / ز خون سینۀ رنگ و ز خون چشم پلنگ (فرخی - ۲۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمازگاه
تصویر نمازگاه
جای نماز گزاردن، مصلی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
ربیع. (مهذب الاسماء). فصل بهار. مقابل تابستانگاه یا پائیزگاه یا زمستانگاه. (از فرهنگ فارسی معین) :
عاجز شود از اشک و غریو من
هر ابر بهارگاه با بختو.
رودکی (احوال و اشعار ج 3 ص 1068).
و بهارگاه سوی غزنین برویم. (تاریخ بیهقی). پژند... دربهارگاه پدید آید. (فرهنگ اسدی نخجوانی). و چندان مدت که توقف می کرد به انتظار بهارگاه بود در بیابان آب و گیاه بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 80). و پادشاه زادگان و خویشان که در آن نزدیکی بودند تمامت در موافقت بهارگاه قراقورم چون ثریا جمع شدند. (جهانگشای جوینی). و بهارگاه ارغون آقا بارگاهی هزار میخی زر اندر زر و خرگاهی عالی. (تاریخ رشیدی). گوئیم لفظ هوادلیل بود بر سه معنی، با یکی هوای فصول سال چون تابستان و زمستان و بهارگاه و تیرماه. (هدایهالمتعلمین). و آنرا باید به بهارگاه ببرند تا دیگر باره برآید. (فلاحت نامه) ، سخن بیهوده نمودن
لغت نامه دهخدا
(زَ)
ظهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : به وقتی تنهادر خوابگاه بود زوالگاه. (مجمل التواریخ والقصص)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مسجد. مزگت. مشرق. (صراح). مصلی. (مهذب الاسماء). هر جائی که در آن نماز خوانند. (ناظم الاطباء) ، عیدگاه. (آنندراج). جائی گشاده که در آن مردم شهری در عید واستسقا به نماز شوند. (یادداشت مؤلف) : ابوبکر بفرمود تا هیزم بسیار جمع کردند به بقیعالغرقدآنجا که نمازگاه مدینه است. (ترجمه طبری بلعمی). امیر رضی اﷲ از نمازگاه شهر راه بتافت با فوجی از غلامان خاص و به کرانۀ شهر بگذشت. (تاریخ بیهقی ص 436).
مشتری اندر نمازگاه مر اورا
پیشرو و جبرئیل غاشیه دار است.
ناصرخسرو.
آن موضع را نمازگاه عید کرد و مسلمانان را بیرون آورد تا نماز عید کردند. (تاریخ بخارا ص 62). آن را نمازگاه عید ساخت و منبر و محراب نیکو فرمود. (تاریخ بخارا ص 62)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان دشت طال از بخش بانۀ شهرستان سقز، در 21هزارگزی شمال غربی بانه واقع است و 128 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و کتیرا و گزنگبین و مازوج، شغل اهالی زراعت و زغال سوزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جای نشان کرده شده. (ناظم الاطباء) :
نشانگاه کورش کنون ایدر است
یکی بهره از وی به دریا در است.
اسدی.
نشان دادند و چون آگاه شد شاه
زمین را داد کندن بر نشانگاه.
، نشان حدود. (آنندراج) ، هدف. نشانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نشاطخانه. عشرت کده. عشرتگاه. بزم. بزم عیش و نوش:
با ذره نشین چو نور خورشید
تو کی و نشاطگاه جمشید.
نظامی.
آمدم زآن نشاطگاه برون
بود یک یک ستاره بر گردون.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد. در 36هزارگزی جنوب مهاباد و 4هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد به سردشت واقع است کوهستانی و معتدل است، 216 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نِ چَ / چِ)
نهالچه. نهالی. تشکچه. دوشکچه: از موضعی که جای امثال او بود فراتر آمد و با سلطان بر نهالیچه نشست. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ گَهْ)
نهالگاه. شکارگاه. کمین گاه صیاد. (برهان قاطع). و آن زمینی است که بکنند و در آن نشسته خود را پنهان کنند چون شکار بگذرد بر او تیر اندازند. (انجمن آرا) :
به کوه برشد و اندر نهالگه بنشست
خدنگ پیش بزه کرد همچو چرخ بچنگ.
فرخی (از انجمن آرا).
رجوع به نهاله شود
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ لَ / لِ)
نهاله گه. (جهانگیری) (برهان قاطع). شکارگاه و کمین گاه. (برهان قاطع) :
از که ری در نهاله گاه تو آیند
روز شکار تو صد هزار شکاری.
فرخی.
نهاله گاه بخوشی چو لاله زاری گشت
ز خون سینۀ رنگ و ز خون چشم پلنگ.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ دَ)
موضع. (یادداشت مؤلف). محل و جای نهادن. رجوع به نهادن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
نهانجای. شرم مرد و زن. جای شرم. بتر جای. عورت. (یادداشت مؤلف) ، نهفت. نهفتگاه. جای نهان. (یادداشت مؤلف). جائی که در آن زر و سیم و چیزهای منقول قیمتی پنهان کنند بیم از تعرض دزدان و غارتگران را
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ هَُ)
جای نهفتنی. مخباء
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
یکی از دستگاههای موسیقی ایرانی است. دستگاهی است بسیار قدیم و اصیل. این دستگاه جنبۀ پهلوانی و حماسی دارد و حرکت و پیشرفت را میرساند. مقدمۀ آن متین وموقر است و مویه و منصوری آن خون انگیز و مخالف آن شکایت آمیزست. مبارک باد، آواز محلی شاد و پرجنبش که درسراسر ایران در جشن های عروسی با هلهله و شادی می خوانند، در این دستگاه ساخته شده است و فواصل پی در پی و درجات آن از مایۀ ’دو’ بدین ترتیب است: ب. ب. + ط. ج. ط. ب. ب. + ط. ج. گوشه های دیگر این دستگاه عبارتند از: بدر، زابل، بسته نگار، مویه، حصار، پس حصار، معربد، مخالف، مغلوب، دوبیتی، کرشمه، حزین، خزان، حدی، ارجوزه، منصوری، ساربانک، پرپرستوک، شهرآشوب، حاشیه، لزگی، کنایه از کالبد عنصری باشد که از چهار عنصر ترکیب یافته است. (از آنندراج)
خانه چهارم نرد که برای برگرفتن یک مهره از آن چهار خال کعبتین باید. چهارخان. چارخان. رجوع به شش گاه و یک گاه شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهار گاه
تصویر نهار گاه
جایی که در آن غذای ظهر صرف کنند: (نهار گاه ما مشرف بدهی محقر بی آب موسوم به گرگاب بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهاله گاه
تصویر نهاله گاه
شکارگاه و کمینگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمازگاه
تصویر نمازگاه
هر جائی که در آن نماز خوانند، مسجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهارگاه
تصویر بهارگاه
فصل بهار مقابل تابستانگاه پاییزگاه زمستانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهالگه
تصویر نهالگه
کمین گاه صیاد، شکار گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهانگاه
تصویر نهانگاه
جای شرم، عورت، نهانجای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهاله گاه
تصویر نهاله گاه
شکارگاه، کمینگاه صیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهارگاه
تصویر چهارگاه
یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی که جنبه حماسی و پهلوانی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمازگاه
تصویر نمازگاه
مصلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، جاهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهانگاه
تصویر نهانگاه
مخفیگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
بزنگاه، کمینگاه، مخفی گاه، مکمن، نخیزگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سجده گاه، مسجد، مصلی، نمازخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد