جدول جو
جدول جو

معنی نمیص - جستجوی لغت در جدول جو

نمیص
(نَ)
علف که ستور از دهان برکنده گذارد، یا گیاهی که بعد از خوردن روید. (منتهی الارب) (آنندراج). گیاهی که بعد از خوردن وی بازروید. (فرهنگ خطی) ، گیاهی که پس از خوردن ستور دوباره سبز گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، علفی که ستور بادهن برکنده باشد. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (ازاقرب الموارد) ، برچیده. (منتهی الارب) (آنندراج). منتوف. (متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نمیص
بر چیده، بر کنده، باز رویا: گیاه
تصویری از نمیص
تصویر نمیص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نمید
تصویر نمید
ناامید، برای مثال مهرش ادریس را بداده نوید / لطفش ابلیس را نکرده نمید (سنائی - ۶۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمیر
تصویر نمیر
آب فراوان و پاکیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمیص
تصویر قمیص
پیراهن، جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن می کنند، جامۀ نازک و بلند زنانه
فرهنگ فارسی عمید
رجوع به آمص شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
فرونشسته آماس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
باریک شکم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خماص. منه: خمیص الحشاء
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شتر مادۀ سخت فربه. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتر سخت فربه. (ناظم الاطبا) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُمْ می یَ)
فاخته. (منتهی الارب) (متن اللغه). فاختۀ ماده. (ناظم الاطباء) ، طبیعت. (المنجد) (متن اللغه) ، واحد نمّی ّ است. رجوع به ’نمّی ّ’ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دِ)
قصبۀ مرکزی بخش نمین است و در 25 هزارگزی شمال شرقی شهر اردبیل، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی، روی 48درجه و 29 دقیقه و 30 ثانیۀ طول و 38 درجه و 25 دقیقه و 25 ثانیۀ عرض جغرافیائی واقع است. ساعت 12 ظهر نمین برابر است با 40 دقیقۀ بعدازظهر تهران. جمعیت قصبه 4469 تن است. آب قصبه از چشمه سارها و رود خانه نمین تأمین می شود و محصولش غلات و حبوبات و میوه هاست. شغل اهالی زراعت و گله داری و سوداگری و گلیم بافی و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
یکی از بخش های چهارگانه شهرستان اردبیل است و در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع شده و محدود است از شمال به روسیه و از مشرق به گردنۀ حیران و مرز روسیه و از جنوب به رود خانه قره سو و از مغرب به دهستان رضی. این بخش یک دهستان مرکزی و جمعاً 113 آبادی کوچک و بزرگ دارد و جمعیت آن در حدود 51019 تن است. مرکز بخش قصبۀ نمین است که در دهستان مرکزی بخش واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نمناک. نم زده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نوشته شده، نقش شده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نمیقه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
آب خوشگوار و شیرین. (غیاث اللغات). آب گوارنده. (مهذب الاسماء) (دهار). آب تمیز و پاکیزه. ناجع. (از اقرب الموارد). آب پاکیزه و بسیار و روشن ساده، شیرین باشد یانباشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، حسب خالص و پاک از آلایش. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، کثیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
مخفف ناامید است. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از جهانگیری). مأیوس. قانط. آیس. خائب. ناامیدوار. (یادداشت مؤلف). رجوع به نومید شود:
به دوری ز خویشانت آرد نوید
نمایدت طبع و نشاند نمید.
اسدی.
ای خردمند نکته ای بشنو
وز عطای خدا نمید مشو.
سنائی.
قهرش ادریس را نداده نوید
لطفش ابلیس را نکرده نمید.
سنائی.
، بدکار و بیچاره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نمیچ. صندلی و تخت و مسند و کرسی و نموزش. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 378 و رجوع به نموزج شود
لغت نامه دهخدا
(فَجْوْ)
برگشتن. (یادداشت مؤلف) (از تاج المصادر بیهقی). رجوع به نکص و نکوص و منکص شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
رشتۀ سوزن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
معرب خامیز. (یادداشت مؤلف). رجوع به خامیز در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ)
ماه. شهر. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گویند: لم یأتنی نماصاً، أی شهراً. (اقرب الموارد). ج، نمص، انمصه
لغت نامه دهخدا
(تَ ذَنْ نُ)
برچیدن موی را: نمص الشّعر تنمیصاً و تنماصاً (شدّد للکثره). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : و نمصت حاجبها تنماصا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نویص
تصویر نویص
توانایی، جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقیص
تصویر نقیص
آب گوارا، پاکیزه و خوشبوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمید
تصویر نمید
ناامید نومید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمیر
تصویر نمیر
آب فراوان و پاکیزه
فرهنگ لغت هوشیار
هو نوشته خوشنویسی شده خوشنویسیده، نگارینه: جامه پارچه نوشته (شده)، نقش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمیم
تصویر نمیم
سخن چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیص
تصویر قمیص
پیراهن، بچه دان، گلاله پیراهن پنبه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیص
تصویر خمیص
باریک میان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمید
تصویر نمید
((نُ))
ناامید، مأیوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمیق
تصویر نمیق
((نَ))
نوشته (شده)، نقش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمیم
تصویر نمیم
((نَ))
سخن چینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمیص
تصویر قمیص
((قَ مِ))
پیراهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمیص
تصویر خمیص
((خَ))
باریک، نزار، باریک میان
فرهنگ فارسی معین