جدول جو
جدول جو

معنی نمودی - جستجوی لغت در جدول جو

نمودی
(نُ / نِ)
نمایشی. (ناظم الاطباء). رجوع به نمود و نمودن و نمودنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نمودن
تصویر نمودن
نشان دادن، نمایش دادن، نمایاندن، آشکار کردن، آشکار شدن، نمودار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخودی
تصویر نخودی
زرد کم رنگ، مثل رنگ نخود، به رنگ نخود، شبیه یا به اندازۀ نخود، کنایه از خرد، ریز، کوچک
فرهنگ فارسی عمید
راستایی منسوب به عمود مقابل افقی یا ستون عمود. ستونی که از بالا به پایین محسوب شود مقابل ستون افقی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نخود. یانان نخودی، برنگ نخود، رنگی شبیه برنگ نخود، لوس وننر. یامریم نخودی. یانخودی خندیدن، خنده لوس وبیمزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نموده
تصویر نموده
نشان داده، هویدا کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
نماینده نمایان نموده نمونش) نشان دادن نمایش دادنارائه عرضه کردن: صالح و طالح متاع خویش نمودند تا که قبول افتد و که در نظر آید ک (حافظ. 157)، واضح کردنظشکارکردن فاش کردن: چون این گره گشایم ک وین راز چون نمایم ک دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری، (حافظ. 310)، انجام دادن عمل کردنکردن: در آبادانی بغداد سعی تمام نموده... توضیح بعض محققان معتقدندکه معنی اخیر در قدیم مستعمل نبوده هرچند در تاریخ بیهقی. فض. ص 1 آمده: ودیعت جان را بجان آفرین تسلیم نمود. ولی این مقدمه را الحافی دانند و در نسخ معتبر بیهقی نیامده (مع هذا این کلمه در بعض موارد دیگربیهقی نیزدیده میشود)، باید دانست که بزرگان آن را استعمال کرده اند: احسان نماید و ننهد منت منت نهاد هر که نمود احسان. (فرخی. عبد. 284) پس سلیمان آن زمان دانست زود که اجل آمدسفر خواهد نمود. (مثنوی. نیک. 359: 4)، جلوه کردن ظاهرشدن ظشکارشدن مشهود گشتن: هیچ همی نماید ترا که نامی و حسی و فکری هر یک نفسی است جدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمودج
تصویر نمودج
نمونه نقشه، دستور العمل، کارنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمیدی
تصویر نمیدی
ناامیدی نومیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نموده
تصویر نموده
((نُ دِ))
نشان داده، آشکار کرده، فاش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمودن
تصویر نمودن
((نُ یا نَ دَ))
هویدا شدن، آشکار شدن، آشکار کردن، ظاهر کردن، خسته کردن، کلافه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
ستونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
رأسيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
Perpendicular, Vertical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
perpendiculaire, vertical
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
перпендикулярный , вертикальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
垂直的
دیکشنری فارسی به چینی
عمودی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
عمودی , عمودی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
수직 , উল্লম্ব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
ตั้งฉาก , แนวตั้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
wima
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
垂直の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
수직의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
אנכי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
senkrecht, vertikal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
tegak lurus, vertikal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
लंबवत , ऊर्ध्वाधर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
loodrecht, verticaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
perpendicolare, verticale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
perpendicular, vertical
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
prostopadły, pionowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
перпендикулярний , вертикальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عمودی
تصویر عمودی
perpendicular, vertical
دیکشنری فارسی به پرتغالی