جدول جو
جدول جو

معنی نموده

نموده((نُ دِ))
نشان داده، آشکار کرده، فاش شده
تصویری از نموده
تصویر نموده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نموده

آموده

آموده
ساخته، آراسته، برای مِثال دو خرگه داشتی خسرو مهیا / برآموده به گوهر چون ثریا (نظامی۲ - ۲۸۵)، به رشته کشیده شده
آموده
فرهنگ فارسی عمید

نمودن

نمودن
نشان دادن، نمایش دادن، نمایاندن، آشکار کردن، آشکار شدن، نمودار شدن
نمودن
فرهنگ فارسی عمید

نمونه

نمونه
مثل، مانند، نمودار، مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان بدهند، دارای ویژگی های برجسته، ممتاز مثلاً معلمِ نمونه، از کارافتاده، کنایه از زشت، کنایه از ناتمام، ناقص
نمونه
فرهنگ فارسی عمید

نسوده

نسوده
هموارولغزنده: بکوهی آتشین و نسوذه برشودچون بسرنزدیک رسدبازبشخشد وبپایان فروافتد
فرهنگ لغت هوشیار

نمودن

نمودن
نماینده نمایان نموده نمونش) نشان دادن نمایش دادنارائه عرضه کردن: صالح و طالح متاع خویش نمودند تا که قبول افتد و که در نظر آید ک (حافظ. 157)، واضح کردنظشکارکردن فاش کردن: چون این گره گشایم ک وین راز چون نمایم ک دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری، (حافظ. 310)، انجام دادن عمل کردنکردن: در آبادانی بغداد سعی تمام نموده... توضیح بعض محققان معتقدندکه معنی اخیر در قدیم مستعمل نبوده هرچند در تاریخ بیهقی. فض. ص 1 آمده: ودیعت جان را بجان آفرین تسلیم نمود. ولی این مقدمه را الحافی دانند و در نسخ معتبر بیهقی نیامده (مع هذا این کلمه در بعض موارد دیگربیهقی نیزدیده میشود)، باید دانست که بزرگان آن را استعمال کرده اند: احسان نماید و ننهد منت منت نهاد هر که نمود احسان. (فرخی. عبد. 284) پس سلیمان آن زمان دانست زود که اجل آمدسفر خواهد نمود. (مثنوی. نیک. 359: 4)، جلوه کردن ظاهرشدن ظشکارشدن مشهود گشتن: هیچ همی نماید ترا که نامی و حسی و فکری هر یک نفسی است جدا
فرهنگ لغت هوشیار