جدول جو
جدول جو

معنی نمخینه - جستجوی لغت در جدول جو

نمخینه
(نَ)
دهی است از دهستان پیران در بخش حومه شهرستان مهاباد، در 57هزارگزی جنوب غربی مهاباد واقع است و 118 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازینه
تصویر نازینه
(دخترانه)
منسوب به ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
(دخترانه)
نوشین، شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نارینه
تصویر نارینه
(دخترانه)
ظریف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
نشان دهنده، در علوم سیاسی کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام دادن کاری معین شده باشد، وکیل، نایب، علامت، نشانه
فرهنگ فارسی عمید
خوراکی که با گندم نیم کوفته و شیر یا آبغوره بپزند و بعد آن را به شکل گلوله درآورند و خشک کنند و برای زمستان نگه دارند، برای مثال من مست ابد باشم نی مست ز باغ و رز / من لقمۀ جان نوشم نی لقمۀ ترخینه (مولوی۳ - ۱۲۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
نوشین، شیرین، دلپسند، شفابخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمدیده
تصویر نمدیده
نمناک، نمدار، مرطوب، چیزی یا جایی که رطوبت به آن سرایت کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمکینه
تصویر نمکینه
دوغ یا ماستی که در آن نمک و سبزی بریزند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ مُ)
دهی است از دهستان کل تپۀ فیض الله بیگی در بخش مرکزی شهرستان سقز، در 38هزارگزی شمال شرقی سقز واقع است و 130 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ نَ / نِ)
نمدین. چیزهای از نمد کرده. (یادداشت مؤلف). نمدی
لغت نامه دهخدا
نشان دهنده، وکیل مباشر (ازطرف کسی)، کارگزار، وکیل مجلس (شوری سنا)، نشانه علامت، نماینده هر عدد عبارتست از تعداد دفعاتی که آن عدد باید در خود ضرب شود چون (بتوان دو 5) 2- مبین تعداد دفعاتی است که باید 5 در خود ضرب شود نما، آژان (مامور) بانک در شهرهای دیگر. یا نماینده سیاسی. کسی از طرف دولت متبوع خود در کشور دیگر ماموریت سیاسی دارد و آن شامل سفیران وزیران مختار و کارگزاران است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همخانه
تصویر همخانه
هم آشیانه
فرهنگ لغت هوشیار
نگارینه نگارین باغ من هست آن نگارینی که اندر عشق اوست رنگ من چون شنبلید و اشک من چون ارغوان (میر معزی) کالای گرانبها اشیا گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
نوشین، شراب گوارا، نوایی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمکینی
تصویر نمکینی
شوری، ملاحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقدینه
تصویر نقدینه
در تازی نیامده پیسه تنخواه پول نقد مقابل جنس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمکینه
تصویر نمکینه
نمکین، دوغ و ماستی که در آن نمک و زیره و گشنیز کوفته ریخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمخانه
تصویر خمخانه
شرابخانه، میکده، میخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمخانه
تصویر غمخانه
خانه ای که در آن عزا بر پا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمخانه
تصویر خمخانه
((خُ نِ))
سردابی که خم های باده را در آن جا گذارند، میخانه، میکده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقشینه
تصویر نقشینه
((نَ نِ یا نَ))
اشیا گرانبها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقدینه
تصویر نقدینه
((نَ نِ))
پول نقد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
((نُ یا نَ یَ دِ))
نشان دهنده، وکیل مردم در مجلس، کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام کاری معین شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
((نِ))
شراب گوارا، نوایی از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
آژان، وکیل، اکسپوزان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
Agent, Representative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
agent, représentatif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
agente, representativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
agent, reprezentatywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
агент , представительский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
агент , представницький
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
agent, representatief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
Vertreter, repräsentativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
agente, representativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی