جدول جو
جدول جو

معنی نمانما - جستجوی لغت در جدول جو

نمانما
(نِ نِ)
نمانما بردن، عبور دادن چیزی را بدانسان که همگان از عابرین و ساکنین معبر آن راتوانند دیدن: نمانما بردن جهیز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانیا
تصویر مانیا
(دخترانه و پسرانه)
معرب از یونانی، دیوانگی، جنون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نانبا
تصویر نانبا
نانوا، آنکه نان می پزد و می فروشد، نان فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نانوا
تصویر نانوا
کسی که نان می پزد و می فروشد، نان فروش
فرهنگ فارسی عمید
پارچه یا فرشی که بر اثر کهنگی و فرسودگی پرزهایش رفته و تاروپودش ظاهر شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ فُ)
نخ نما شدن قالی و جامه و جز آن، سوده و فرسوده شدن آن به کثرت استعمال چنانکه پود آن برود و تار که در زیر پود از چشم پنهان بود نمایان گردد. مندرس شدن. فرسوده شدن
لغت نامه دهخدا
(رَ)
در گیاه شناسی، مخفی التناسل. گمزاد. مخفی الزهر، مانند خزه و قارچ. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
رفتن. اقامت نکردن. دوام نیاوردن. مقابل ماندن، مردن. درگذشتن. (یادداشت مؤلف) : چون عم او اردشیر که جای پدرش گرفته بود نماند. (فارسنامۀ ابن بلخی). در آن وقت که حالت شیخ به کمال رسیده بود و پیر ابوالفضل حسن نمانده. (اسرارالتوحید ص 17). در موصل نماند سن او به نودوشش رسید. (جامعالتواریخ).
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خستۀ رنجور نمانده ست.
حافظ.
، رها نکردن. نگذاشتن. (یادداشت مؤلف) :
نماند ایچ در دشت اسبان یله
بیاورد چوپان به میدان گله.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بِرْ)
نفرینی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ مَ)
نم نم. اندک اندک. کم کم. به تأنی و آرام آرام: نم نمک باریدن. نم نمک نوشیدن. نم نمک رفتن
لغت نامه دهخدا
(نَ)
به لغت یونانی به معنی سوسنبر باشد و آن نوعی از نعناع است و به عربی نمام الملک خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج). نمّام. نمام الملک. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان ترکه دز بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز و در حدود 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و کارگری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ)
آنکه تکیه کلام ’نم’ دارد و بیجا تکرار کند. (یادداشت مؤلف) ، چشم نم نمی، چشمی که دایم آب زند. چشم نم نمو
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ)
در تداول، چشم نم نمو، چشمی که به علت بیماری آب از آن تراود. اعمش. (فرهنگ فارسی معین) (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
نفس نفس. تتابع نفس. ضیق النفس. شدت یافتن نفس و تند شدن آن به سبب دویدن یا برداشتن و حمل چیزی سنگین و یا به علل دیگر. (از یادداشت مؤلف) : لاژورد، خداوند دمادما را نافع بود. (ذخیره خوارزمشاهی). و همچنین آهسته باید رفتن و به تعجیل نباید رفتن که دمادما برافکند و از رفتن بازدارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مدحوج را (از زراوند) به آب بسایند و بخورند فواق و.... و دمادما را نافع بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و گروهی گفته اند (عصارۀ لبلاب) سفید شش را پاک کند و دمادما را ببرد. (ذخیرۀخوارزمشاهی). ضیق النفس و دمادما و لرزیدن سر و دست و پای... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به دما شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پانما
تصویر پانما
جورابی نازک که پوست پا از پشت آن دیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانوا
تصویر نانوا
نان پز، کسی که نان میسازد و میفروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماگما
تصویر ماگما
فرانسوی تفتال
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از جنون است که صاحبش را خصلت درندگان باشد، اکثر غضبناک بودن و قصد ایذای مردم نمودن خاصیت او بود
فرهنگ لغت هوشیار
تندرست بهره مند یا سالما غانما. تندرست و بهره گیرنده: سالما و غانما به مقصد رسیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانتا
تصویر امانتا
ایرمانی ایرمان عاریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماما
تصویر تماما
کاملاً و بتمامه و بدون باقی و همگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماما
تصویر حماما
هل هیل از گیاهان هل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندانا
تصویر ندانا
نادان، ناداننده، جاهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نماندن
تصویر نماندن
مردن، درگذشتن، اقامت نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
چشم نم نمو. چشمی که بعلت بیماری آب از آن می تراوداعمش: پیر زن چشم نم نمو و ناتوانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
چشم نم نمو. چشمی که بعلت بیماری آب از آن می تراوداعمش: پیر زن چشم نم نمو و ناتوانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نم نمک
تصویر نم نمک
به تانی و آرام آرام نم نم اندک اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهانزا
تصویر نهانزا
نهانزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همانجا
تصویر همانجا
هم آن جا، آن جا، مقابل همین جا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخ نما
تصویر نخ نما
((نَ. نَ))
فرسوده، کهنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نم نمک
تصویر نم نمک
((نَ. نَ مَ))
اندک اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزارنما
تصویر نزارنما
آیینه دق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همانا
تصویر همانا
ظاهرا
فرهنگ واژه فارسی سره
از روستاهای دهستان لفور واقع در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی