جدول جو
جدول جو

معنی نمازخانه - جستجوی لغت در جدول جو

نمازخانه
محلی که در آن نماز بخوانند، مسجد، محلی در کلیسا یا کاخ مسیحیان که به خواندن دعا اختصاص داده می شود
تصویری از نمازخانه
تصویر نمازخانه
فرهنگ فارسی عمید
نمازخانه
(نَ نَ / نِ)
معبد. (یادداشت مؤلف) ، اطاقی مخصوص خواندن نماز در خانه مسلمانان. (یادداشت مؤلف). جائی که در آن نماز خوانند. (فرهنگ فارسی معین) ، کلیسای ترسایان. معبد مسیحیان. (یادداشت مؤلف). محلی در کلیسا یا کاخ مسیحیان که برای خواندن دعا اختصاص دهند. (فرهنگ فارسی معین) ، کنشت. کنیسه
لغت نامه دهخدا
نمازخانه
جایی که در آن نماز خوانند، محلی که درکلیسایاکاخ (مسیحیان) که برای خواندن دعا اختصاص دهند: (نمازخانه کلیسای ارامنه)
فرهنگ لغت هوشیار
نمازخانه
((~. نِ))
جایی که در آن نماز خوانند، محلی در کلیسا یا کاخ مسیحیان که برای خواندن دعا اختصاص دهند
تصویری از نمازخانه
تصویر نمازخانه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازدانه
تصویر نازدانه
(دخترانه)
فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قمارخانه
تصویر قمارخانه
محلی که در آن قمار بازی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوانخانه
تصویر نوانخانه
جایی که مستمندان و بینوایان را نگه داری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگارخانه
تصویر نگارخانه
جایی که در آن مجسمه ها و نقش و نگارها را نصب کرده باشند، نمایشگاه نقاشی، کنایه از بتخانه، خانه ای که به نقش و نگار آراسته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبازخانه
تصویر خبازخانه
نانوایی، محل پختن و فروختن نان مثلاً دکان نانوایی، صنف نانوا
فرهنگ فارسی عمید
(نَ نَ / نِ)
سفره خانه. اطاق برای صرف طعام در مدرسه و امثال آن. (یادداشت مؤلف). نهارخوری
لغت نامه دهخدا
(نَ قا / نَقْ قانَ / نِ)
جائی که در آن نوبت نوازند. (آنندراج). جائی که در آن روزی دو مرتبه نوبت می زنند. (ناظم الاطباء). نقاره خانه. رجوع به نقاره خانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ خا نَ / نِ)
عشرت کده. طرب کده. جای شادمانی و خوشی. جای لهو و لعب:
تا بود در نشاط خانه خاک
ز اختران فلک ندارد باک.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
نمازی. که نماز خواند. نمازگزار
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ)
نمازدوست. (فرهنگ فارسی معین). که بسیار نماز کند: حکایت امیر و غلامش که نمازباره بود. (مثنوی چ نیکلسون دفتر 3 ص 174)
لغت نامه دهخدا
(نَ وا خا نَ / نِ)
مرکّب از: نوان، ناتوان و لاغر و ضعیف + خانه، جایی است که از طرف شهرداری ناتوانان را در آن نگاهداری می کنند. دارالعجزه. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(دِ نَ / نِ)
اسب طویل القامه. (ناظم الاطباء) : فرس سهلب و شطب و شطبه و شوذب، اسب درازخانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَمْ ما نَ / نِ)
میخانه. میکده. خرابات. (ناظم الاطباء) :
مرا غم تو به خمارخانه بازآورد
ز راه کعبه به کوی مغانه بازآورد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خَبْ با نَ / نِ)
نانواخانه. ادارۀ خبازی. (یادداشت بخط مؤلف) ، مجموع خبازان شهری. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَقْ قانَ / نِ)
کارگاه نقاشی. محل کار نقاش
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ خا نَ / نِ)
گنجینه و مخزنی که در میان دو دیوار یا گوشه ای از خانه سازند. (از برهان) (از انجمن آرا). جای نهان داشتن سیم و زر و مانند آن که در میان دیوار یا گوشۀ خانه سازند. (از آنندراج). نهندره. (انجمن آرا) (آنندراج). نهان دره. (جهانگیری). مخزن. زبیل دان. (ناظم الاطباء) :
شب که نهان خانه گنجینه هاست
در دل او گنج بسی سینه هاست.
نظامی.
، خانه را نیز گویند که در زیر زمین سازند بجهت نشستن در هواهای گرم و به عربی حفره خوانند. (از برهان). سردابه. (آنندراج) (از کنزاللغات). جائی که در زیر زمین می سازند جهت نشستن در هوای گرم تابستان و یا در آن غله ذخیره می کنند. (ناظم الاطباء). ته خانه. (غیاث اللغات) :
نهانخانه ای داشت در زیر خاک
نشاندش در آن خانه اندوهناک.
نظامی.
، مخباء. (زمخشری) کنیف. مطموره. (منتهی الارب). خلوتخانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای خلوت. (ناظم الاطباء). خلاجای. خلوتسرای. (یادداشت مؤلف). پستو. حرمسرا. اندرونی:
دیده ای هفت نهان خانه چرخ
که در آن خانه چه ماده چه نر است.
خاقانی.
در نهان خانه عشرت صنمی خوش دارم
که ز سودای رخش نعل در آتش دارم.
حافظ.
اشک حرم نشین نهان خانه مرا
ز آن سوی هفت پرده ببازار میکشی.
حافظ.
تا نهان خانه عرفان خداوند رسل
رفته در راه طریقت همه بر پای مجاز.
واله (از آنندراج).
ساقی بده آن آینۀ راز نهان را
از غیر بپرداز نهان خانه جان را.
فطرت (آنندراج).
، ادب خانه. (یادداشت مؤلف) ، جائی که در آن خاشاک و خاکروبه میریزند، مقبره. گور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهارخانه
تصویر نهارخانه
جایی که مردم غذای ظهر را در آن صرف کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهانخانه
تصویر نهانخانه
گنجینه و مخزنی که در میان دو دیوار یا گوشه ای از خانه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگارخانه
تصویر نگارخانه
کارگاه نقاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمازباره
تصویر نمازباره
نماز دوست: حکایت امیر و غلامش که نماز باره بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاشخانه
تصویر نقاشخانه
کارگاه نقاشی نگار خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمارخانه
تصویر قمارخانه
منگسرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبازخانه
تصویر خبازخانه
نانوا خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوانخانه
تصویر نوانخانه
جایی که فقیران ومستمندان را در آن نگهداری کننددارالعجزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوانخانه
تصویر نوانخانه
((نَ نِ))
فقیرخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگارخانه
تصویر نگارخانه
((~. ن))
خانه ای که با نقش و نگار آراسته شده باشد، کتاب مانی نقاش، گالری، جایی که در آن تابلوهای نقاشی را به نمایش می گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمازگاه
تصویر نمازگاه
مصلی
فرهنگ واژه فارسی سره
قابخانه، قمره، کازینو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مصلی، نمازباره، نمازکن، نمازگر، نمازگزار، نمازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بتخانه، نقش خانه، نگارستان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کارگاه نقاشی، نگارخانه، نگارستان
فرهنگ واژه مترادف متضاد