خمارخانه خمارخانه میخانه. میکده. خرابات. (ناظم الاطباء) : مرا غم تو به خمارخانه بازآورد ز راه کعبه به کوی مغانه بازآورد. خاقانی لغت نامه دهخدا
نمازخانه نمازخانه محلی که در آن نماز بخوانند، مسجد، محلی در کلیسا یا کاخ مسیحیان که به خواندن دعا اختصاص داده می شود فرهنگ فارسی عمید
بهارخانه بهارخانه بت خانه، بتکده، برای مِثال آن چون بهارخانۀ چین پر ز نقش چین / این چون نگارخانۀ مانی پر از نگار (عمعق - ۱۶۲)، بنای زیبا و باشکوه فرهنگ فارسی عمید
نگارخانه نگارخانه جایی که در آن مجسمه ها و نقش و نگارها را نصب کرده باشند، نمایشگاه نقاشی، کنایه از بتخانه، خانه ای که به نقش و نگار آراسته شده باشد فرهنگ فارسی عمید