مقابل نسیه، ویژگی خریدی که پول آن فی الحال داده شود، ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام، جمع نقود، پول و بها، جدا کردن پول خوب از بد، سره کردن نقد حال: زبان حال، سخن یا قصه که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد، حسب حال
مقابلِ نسیه، ویژگی خریدی که پول آن فی الحال داده شود، ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام، جمع نقود، پول و بها، جدا کردن پول خوب از بد، سره کردن نقد حال: زبان حال، سخن یا قصه که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد، حسب حال
بطی ءالشباب قلیل اللحم. (اقرب الموارد) (متن اللغه). نقد. (منتهی الارب) (آنندراج). کودک کم نیروی نزار که دیر به برنائی رسد. (یادداشت مؤلف). نیز رجوع به نقد شود
بطی ءالشباب قلیل اللحم. (اقرب الموارد) (متن اللغه). نُقد. (منتهی الارب) (آنندراج). کودک کم نیروی نزار که دیر به برنائی رسد. (یادداشت مؤلف). نیز رجوع به نُقد شود
با پول حاضر آماده. و حاضر و موجود و فوراً و فی الفور و همین لحظه. (ناظم الاطباء) ، مایملک، به اعتبار جای و محل که در آنجا نقد و جنس گذارند: به جای یکی ده بیابی ز شاه مکن یاد بنگاه توران سپاه. فردوسی. بنگاه تو سپاه زمستان بغارتید هم گنج شایگانت و هم در شاهوار. منوچهری. بنگاه صبر و خرمن دل را بجملگی کردم بجهد با هم و درهم بسوختیم. خاقانی. کنون رخت و بنگاهت آنجا رسید که نتواندش کاروانها کشید. نظامی. شمع و قندیل باغها مرده رخت بنگاه باغبان برده. نظامی. - بار و بنگاه، چیزهای قابل حمل مانند چادر و خیمه و دیگر اسباب و لوازم سفر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). ، مقام. مرکز. مستقر. (فرهنگ فارسی معین) : ز بنگاه جگرتا قلب سینه بغارت شد خزینه بر خزینه. نظامی. ، آبادی. ده. (فرهنگ فارسی معین). در کرمان هنوز هم بمعنی آبادی و ده مستعمل است. (حاشیه برهان چ معین)، سازمان. مؤسسه. (فرهنگ فارسی معین). فرهنگستان ایران این کلمه را معادل مؤسسه پذیرفته است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 127 شود، خیمه و خرگاه. (فرهنگ فارسی معین)، طایفه. قبیله. رهط: به قریش اندر چهار بنگاه، هر یک قبیله ای بودند، بنی هاشم و بنی امیه و بنی زهره و بنی مخزوم. (ترجمه تاریخ طبری). پس دیگر روز (پیغمبر) به کوه صفا شد و بانگ کرد چنانکه همه مکیان شنیدند و از هر بنگاهی از قریش بر او گرد آمدند. (ترجمه تاریخ طبری). و از هر بنگاهی دو مرد برخاستند... و سوی ابوطالب شدند. (ترجمه تاریخ طبری). خانه ای آب بود دور از راه بود از آن خانه آب آن بنگاه. نظامی. پس از سالی رکاب افشاند بر راه سوی ملک سپاهان راند بنگاه. نظامی. ، جایی که نقد و جنس در آنجا نهند. (برهان). جایی که نقد و جنس در آن نهند. و این لغت در اصل بنه گاه بوده یعنی جای نهادن اسباب نقد و جنس. در این صورت بضم صحیح نخواهد بود بلکه بکسر اول است چه بنه یعنی بگذار. (آنندراج) (انجمن آرا) .جایی را گویند که زر و رخت در آنجا نهند. (جهانگیری). جای بنه. (رشیدی) : بتاراج شد بوم و بنگاه و رخت بشورید بر ما به یکباربخت. فردوسی. خود بنه و بنگاه من در نیستی است یک سوارۀ نقش من پیش ستی است. (مثنوی چ خاور ص 197). ، انبار. مخزن، صندوق. صندوق آهنین، چنداول لشکر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). - بنگاه لشکر، ساقۀ جیش. مؤخرۀ جیش. مقابل مقدمهالجیش. (یادداشت بخط مؤلف) : چو نزدیک بنگاه لشکر شدند پذیرۀ سپهبد سپاه آمدند. فردوسی
با پول حاضر آماده. و حاضر و موجود و فوراً و فی الفور و همین لحظه. (ناظم الاطباء) ، مایملک، به اعتبار جای و محل که در آنجا نقد و جنس گذارند: به جای یکی ده بیابی ز شاه مکن یاد بنگاه توران سپاه. فردوسی. بنگاه تو سپاه زمستان بغارتید هم گنج شایگانت و هم در شاهوار. منوچهری. بنگاه صبر و خرمن دل را بجملگی کردم بجهد با هم و درهم بسوختیم. خاقانی. کنون رخت و بنگاهت آنجا رسید که نتواندش کاروانها کشید. نظامی. شمع و قندیل باغها مرده رخت بنگاه باغبان برده. نظامی. - بار و بنگاه، چیزهای قابل حمل مانند چادر و خیمه و دیگر اسباب و لوازم سفر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). ، مقام. مرکز. مستقر. (فرهنگ فارسی معین) : ز بنگاه جگرتا قلب سینه بغارت شد خزینه بر خزینه. نظامی. ، آبادی. ده. (فرهنگ فارسی معین). در کرمان هنوز هم بمعنی آبادی و ده مستعمل است. (حاشیه برهان چ معین)، سازمان. مؤسسه. (فرهنگ فارسی معین). فرهنگستان ایران این کلمه را معادل مؤسسه پذیرفته است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 127 شود، خیمه و خرگاه. (فرهنگ فارسی معین)، طایفه. قبیله. رهط: به قریش اندر چهار بنگاه، هر یک قبیله ای بودند، بنی هاشم و بنی امیه و بنی زهره و بنی مخزوم. (ترجمه تاریخ طبری). پس دیگر روز (پیغمبر) به کوه صفا شد و بانگ کرد چنانکه همه مکیان شنیدند و از هر بنگاهی از قریش بر او گرد آمدند. (ترجمه تاریخ طبری). و از هر بنگاهی دو مرد برخاستند... و سوی ابوطالب شدند. (ترجمه تاریخ طبری). خانه ای آب بود دور از راه بود از آن خانه آب آن بنگاه. نظامی. پس از سالی رکاب افشاند بر راه سوی ملک سپاهان راند بنگاه. نظامی. ، جایی که نقد و جنس در آنجا نهند. (برهان). جایی که نقد و جنس در آن نهند. و این لغت در اصل بنه گاه بوده یعنی جای نهادن اسباب نقد و جنس. در این صورت بضم صحیح نخواهد بود بلکه بکسر اول است چه بِنِه یعنی بگذار. (آنندراج) (انجمن آرا) .جایی را گویند که زر و رخت در آنجا نهند. (جهانگیری). جای بنه. (رشیدی) : بتاراج شد بوم و بنگاه و رخت بشورید بر ما به یکباربخت. فردوسی. خود بنه و بنگاه من در نیستی است یک سوارۀ نقش من پیش ستی است. (مثنوی چ خاور ص 197). ، انبار. مخزن، صندوق. صندوق آهنین، چنداول لشکر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). - بنگاه لشکر، ساقۀ جیش. مؤخرۀ جیش. مقابل مقدمهالجیش. (یادداشت بخط مؤلف) : چو نزدیک بنگاه لشکر شدند پذیرۀ سپهبد سپاه آمدند. فردوسی
دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. در 12هزارگزی مشرق نیشابور، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 289 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. و محصولش غلات است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. در 12هزارگزی مشرق نیشابور، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 289 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. و محصولش غلات است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوچان. در 32هزارگزی جنوب غربی باجگیران، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 153 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات تأمین می شود. و محصولش غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوچان. در 32هزارگزی جنوب غربی باجگیران، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 153 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات تأمین می شود. و محصولش غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
پولک های خرد سپید یا زرد که بر جامه دوختندی یا بر روی چسبانیدندی زینت را. (یادداشت مؤلف). گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره ای بر روی پارچه های گرانبها می انداختند. نوعی رشتۀ فلزی نوارمانند و بسیار باریک از نوع گلابتون وسایر رشته های درخشان و زینتی که در یراق بافی و علاقه بندی و غیره به کار می رود. (از فرهنگ فارسی معین)
پولک های خرد سپید یا زرد که بر جامه دوختندی یا بر روی چسبانیدندی زینت را. (یادداشت مؤلف). گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره ای بر روی پارچه های گرانبها می انداختند. نوعی رشتۀ فلزی نوارمانند و بسیار باریک از نوع گلابتون وسایر رشته های درخشان و زینتی که در یراق بافی و علاقه بندی و غیره به کار می رود. (از فرهنگ فارسی معین)
قصبه ای است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. در 95هزارگزی جنوب ارومیه در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 1160 تن سکنه دارد. آبش از کدارچای تأمین می شود. محصولش غلات و چغندر و توتون و برنج و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. این قصبه مرکز بخش و دهستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
قصبه ای است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. در 95هزارگزی جنوب ارومیه در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 1160 تن سکنه دارد. آبش از کدارچای تأمین می شود. محصولش غلات و چغندر و توتون و برنج و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. این قصبه مرکز بخش و دهستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
جعفر (شیخ...) بن محمد، معروف به نقدی، از فقها و علمای امامیه و از شاعران معاصر عرب است، و به سال 1370 هجری قمری در نجف در گذشت. از اشعار اوست: نعم لیس فی هذی الحیاه نعیم ولکنما فیها اذی و هموم قرأت کتاب الکون درساً فحیرت حجای سطور حولهن رقوم. از تصنیفات اوست: ارشاد الطلاب الی علم الاعراب، الاسلام و المراءه، الانوار العلویه و الاسرار المرتضویه، الحجاب و السفور، القوانین المنطقیه، منن الرحمن، مواهب الواهب، و نیز بر زبدۀ شیخ بهائی و شرایع و معالم و شرح شمسیه و حاشیۀ ملا عبدالله حاشیه نوشته و بر تشریخ الافلاک و خلاصه الحساب منظومۀ بحرالعلوم و تصریف زنجانی شرحی نگاشته است. (ازریحانه الادب ج 4 ص 228)
جعفر (شیخ...) بن محمد، معروف به نقدی، از فقها و علمای امامیه و از شاعران معاصر عرب است، و به سال 1370 هجری قمری در نجف در گذشت. از اشعار اوست: نعم لیس فی هذی الحیاه نعیم ولکنما فیها اذی و هموم قرأت کتاب الکون درساً فحیرت حجای سطور حولهن رقوم. از تصنیفات اوست: ارشاد الطلاب الی علم الاعراب، الاسلام و المراءه، الانوار العلویه و الاسرار المرتضویه، الحجاب و السفور، القوانین المنطقیه، منن الرحمن، مواهب الواهب، و نیز بر زبدۀ شیخ بهائی و شرایع و معالم و شرح شمسیه و حاشیۀ ملا عبدالله حاشیه نوشته و بر تشریخ الافلاک و خلاصه الحساب منظومۀ بحرالعلوم و تصریف زنجانی شرحی نگاشته است. (ازریحانه الادب ج 4 ص 228)
دهی است از دهستان مشکین شرقی بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. در 30هزارگزی شمال شرقی مشکین شهر، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 1472 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود سبلان تأمین می شود. و محصولش غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. این ده شامل دو قسمت است به نام نقدی بالا و نقدی پائین، نقدی بالا 1371 تن سکنه دارد و فاصله آن تا قسمت دیگر 500 گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مشکین شرقی بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. در 30هزارگزی شمال شرقی مشکین شهر، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 1472 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود سبلان تأمین می شود. و محصولش غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. این ده شامل دو قسمت است به نام نقدی بالا و نقدی پائین، نقدی بالا 1371 تن سکنه دارد و فاصله آن تا قسمت دیگر 500 گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
منسوب به وجه نقد. ضد جنسی. معاملتی که پولش نقداً و فی المجلس پرداخته شود. مقابل وعده ای و نسیه، معامله ای که در آن مقابل تحویل دادن متاع پول نقد بپردازند و دریافت دارند. مقابل پایاپای و تهاتری، نقدی گماشته، گماشتۀ خزانه دار. (ناظم الاطباء)
منسوب به وجه نقد. ضد جنسی. معاملتی که پولش نقداً و فی المجلس پرداخته شود. مقابل وعده ای و نسیه، معامله ای که در آن مقابل تحویل دادن متاع پول نقد بپردازند و دریافت دارند. مقابل پایاپای و تهاتری، نقدی گماشته، گماشتۀ خزانه دار. (ناظم الاطباء)
زیره رومی از گیاهان نادرست گویی نادرست نویسی نغزه گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره یی بر روی پارچه های گرانبها می انداختند نوعی رشته فلزی نوار مانند و بسیار باریک از نوع گلابتون وسایررشته های درخشان و زینتی که در یراق بافی و علاقه بندی و غیره بکار می رود
زیره رومی از گیاهان نادرست گویی نادرست نویسی نغزه گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره یی بر روی پارچه های گرانبها می انداختند نوعی رشته فلزی نوار مانند و بسیار باریک از نوع گلابتون وسایررشته های درخشان و زینتی که در یراق بافی و علاقه بندی و غیره بکار می رود
گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره ای روی پارچه های گرانبها می انداختند، نوعی رشته فلزی نوار مانند وبسیار باریک از نوع گلابتون و سایر رشته های درخشان و زینتی که در یراق بافی و علاقه بندی و غیره به کار می رود
گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره ای روی پارچه های گرانبها می انداختند، نوعی رشته فلزی نوار مانند وبسیار باریک از نوع گلابتون و سایر رشته های درخشان و زینتی که در یراق بافی و علاقه بندی و غیره به کار می رود