جدول جو
جدول جو

معنی نفهم - جستجوی لغت در جدول جو

نفهم
آنکه فهم و ادراک ندارد، بی عقل
تصویری از نفهم
تصویر نفهم
فرهنگ فارسی عمید
نفهم
(نَ فَ)
نافهم. بی فهم. که فهم ندارد. (یادداشت مؤلف). بی شعور. کودن. ابله. که عقل و شعوری ندارد. بی تمیز
لغت نامه دهخدا
نفهم
نادان بی خرد کانا بی شعور بی خرد: (آدم نفهم)
تصویری از نفهم
تصویر نفهم
فرهنگ لغت هوشیار
نفهم
((نَ فَ))
بی شعور، بی خرد
تصویری از نفهم
تصویر نفهم
فرهنگ فارسی معین
نفهم
احمق، بی خرد، بی شعور، بی عقل، بی عقل، نادان، نادان، یابو
متضاد: فهیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فهم
تصویر فهم
دریافتن، درک کردن، دانستن، علم، دانش، قوۀ ادراک چیزی، بن مضارع فهمیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فهم
تصویر فهم
فهمیده، دانا، بافهم، آگاهانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفام
تصویر نفام
تیره رنگ، سیه فام، برای مثال بخیزد یکی تندگرد از میان / که روی اندر آن گرد گردد نفام (دقیقی - ۱۰۳)، زشت و زبون، ناخوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفهم
تصویر تفهم
فهمیدن، دریافتن، مطلبی را کم کم درک کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَ صُ)
دریافتن به درنگ. (تاج المصادر بیهقی). دریافتن. (زوزنی) (دهار). اندک اندک دریافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ادراک. دریافت و بازیافت. (ناظم الاطباء) : که اگر در خواندن فروماند به تفهیم معنی کسی تواند رسید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
نهم. (فرهنگ فارسی معین). عدد ترتیبی بعد از هشتم و پیش از دهم: اندامهای مفرد سیزده اندام است... هشتم رباطات... و نوهم اغشیه. (هدایهالمتعلمین ص 16، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
گردآلود. تیره گون. (فرهنگ اسدی نخجوانی). سیاه فام و تیره رنگ و چیزی زشت و زبون را نیز گویند. (برهان قاطع). سیاه رنگ. تیره فام. (انجمن آرا) (جهانگیری) (آنندراج). چیزی تیره و گردناک و زشت مثال. (اوبهی). زشت و ناخوش. (فرهنگ خطی) نغام. رجوع به نغام شود:
بخیزد یکی تیره گرد از میان
که روی اندر آن گرد گردد نفام.
دقیقی.
جهود را چه نکوهی که تو به سوی جهود
بسی نفامتری زآنکه سوی تست جهود.
ناصرخسرو.
و آن عارض چون حریر چینی
گشته ست نفام و زرد و پرچین.
ناصرخسرو.
آنکه به نور پدر و جد او
نور گرفته ست جهان نفام.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
صارخ. (المنجد). نعت فاعلی از نهم و نهمه است. رجوع به نهم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ / مُ فَهَْ هََ)
فهم کرده شده. دریافت شده. (از ناظم الاطباء). فهمانیده شده. و رجوع به افهام و تفهیم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ / مُ فَهَْ هَِ)
آنکه فهم می کند و دریافت می نماید. (ناظم الاطباء). آنکه می فهماند. و رجوع به افهام و تفهیم و مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نادان. بی عقل. (آنندراج). ایهم. (از منتهی الارب). نفهم
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
داناتر. بافهم تر. (ناظم الاطباء). مفهوم تر. (یادداشت مؤلف) : و هو (ای الدب) من افهم الحیوان. (ابن البیطار) ، کوماج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جای کوماج در خاکستر گرم. ج، افائید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
نفهم بودن. فهم نداشتن. بی شعوری. ابلهی. نادانی
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ هَِ)
دریافت شده و فهمیده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بی خردگی کاناکی نفهمی. یا خود را به نفهمیدگی زدن، خود را به نفهمی زدن: امیر ارسلان خود را به نفهمیدگی زد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفهمیدن
تصویر نفهمیدن
سر در نیاوردن در نیافتن ندانستن پی نبردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوهم
تصویر نوهم
نهم: (اندامهای مفرده سیزده اندام است یکی استخوان و دیگر پوست و سدیگر گوشت... و هشتم رباطات... و نوهم... اغشیه) (هدایه االمتعلمین. چا. دکترمتینی. 16)
فرهنگ لغت هوشیار
بی خردی گولی نادانی بی شعوری بی خردی. نشان دادن که موضوع را نفهمیده اند: خودت را بنفهمی نزن خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهم
تصویر نهم
پر خوری شکمپرستی دلگی عدد ترتیبی بری نه (9) : (باب نهم در طبقات شعرای آل ناصر)
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه رنگ تیره فام: تا بود چون روی رومی روز تابان و سفید تا بود چون روی زنگی شب دژم گون و نفام. . (فرخی. د. 238 ح) توضیح در دیوان مصحح دبیر سیاقی و عبد الرسولی بجای نفام} ظلام {ذکر شده ولی در حاشیه عبد الرسولی نفام آمده. توضیح، جهانگیری آرد: در بعضی از فرهنگها نغام به غین و نفام بفارا بیک معنی نوشته اند. همانا که مصنفان را سهوی واقع شده چه نفام به فابمعنی سیاه رنگ و تیره فام است و نغام به غین بمعنی زشت و ناخوش رشیدی هر دو را صحیح میداند بمعنی تیره و گوید: تیرگی را زشتی و ناخوشی لازم است نه آنکه زشت و ناخوش بمعنی علی حده است. اما در لغت فرس مصحح اقبال (ص 337) نغام به غین بمعنی} زشت نما و تیره گون و بی رونق {آمده اگر ضبط غین درین نسخه صحیح باشد} نفام {مصحف آنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افهم
تصویر افهم
داناتر، فهمیده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفهم
تصویر تفهم
دریافتن بدرنگ، فهمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافهم
تصویر نافهم
نادان، بیعقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهم
تصویر فهم
دانستن و بدل دریافتن، دریافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهم
تصویر فهم
((فَ هْ))
درک کردن، دریافتن، درک، دریافت، نیروی فهم و ادراک، جمع افهام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفام
تصویر نفام
((نَ))
سیاه فام، تیره رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفهم
تصویر تفهم
((تَ فَ هُّ))
دریافتن، فهمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فهم
تصویر فهم
دانایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهم
تصویر نهم
Ninth
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بفهم درک کن
فرهنگ گویش مازندرانی