جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نفام

نفام

نفام
تیره رنگ، سیه فام، برای مِثال بخیزد یکی تندگرد از میان / که روی اندر آن گرد گردد نفام (دقیقی - ۱۰۳)، زشت و زبون، ناخوش
نفام
فرهنگ فارسی عمید

نفام

نفام
سیاه رنگ تیره فام: تا بود چون روی رومی روز تابان و سفید تا بود چون روی زنگی شب دژم گون و نفام. . (فرخی. د. 238 ح) توضیح در دیوان مصحح دبیر سیاقی و عبد الرسولی بجای نفام} ظلام {ذکر شده ولی در حاشیه عبد الرسولی نفام آمده. توضیح، جهانگیری آرد: در بعضی از فرهنگها نغام به غین و نفام بفارا بیک معنی نوشته اند. همانا که مصنفان را سهوی واقع شده چه نفام به فابمعنی سیاه رنگ و تیره فام است و نغام به غین بمعنی زشت و ناخوش رشیدی هر دو را صحیح میداند بمعنی تیره و گوید: تیرگی را زشتی و ناخوشی لازم است نه آنکه زشت و ناخوش بمعنی علی حده است. اما در لغت فرس مصحح اقبال (ص 337) نغام به غین بمعنی} زشت نما و تیره گون و بی رونق {آمده اگر ضبط غین درین نسخه صحیح باشد} نفام {مصحف آنست
فرهنگ لغت هوشیار

نفام

نفام
گردآلود. تیره گون. (فرهنگ اسدی نخجوانی). سیاه فام و تیره رنگ و چیزی زشت و زبون را نیز گویند. (برهان قاطع). سیاه رنگ. تیره فام. (انجمن آرا) (جهانگیری) (آنندراج). چیزی تیره و گردناک و زشت مثال. (اوبهی). زشت و ناخوش. (فرهنگ خطی) نغام. رجوع به نغام شود:
بخیزد یکی تیره گرد از میان
که روی اندر آن گرد گردد نفام.
دقیقی.
جهود را چه نکوهی که تو به سوی جهود
بسی نفامتری زآنکه سوی تست جهود.
ناصرخسرو.
و آن عارض چون حریر چینی
گشته ست نفام و زرد و پرچین.
ناصرخسرو.
آنکه به نور پدر و جد او
نور گرفته ست جهان نفام.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

نظام

نظام
مجموعه قوانین یا قواعد یا سنن یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است
نظام
فرهنگ نامهای ایرانی

نفاغ

نفاغ
قدحی که با آن شراب بخورند، برای مِثال دل شاد دار و پند کسائی نگاه دار / یک چشم زو جدا مشو از رطل و از نفاغ (کسائی - مجمع الفرس - نفاغ)
نفاغ
فرهنگ فارسی عمید