جمع واژۀ نفقه. رجوع به نفقه و نفقه شود. - نفقات دادن،: امیر فرمود تا ایشان را نفقات دادند و رها کردند. (تاریخ بیهقی ص 581). - نفقات کردن، خرج کردن. هزینه کردن. صرف کردن: بهر درمی که علی عیسی فرستاد پنجاه درم نفقات بایدکرد یا زیاده تا آن فتنه بنشیند. (تاریخ بیهقی ص 426). این کوشک به چهار سال برآمد و بیرون از حد نفقات کرد. (تاریخ بیهقی ص 508)
جَمعِ واژۀ نفقه. رجوع به نفقه و نفقه شود. - نفقات دادن،: امیر فرمود تا ایشان را نفقات دادند و رها کردند. (تاریخ بیهقی ص 581). - نفقات کردن، خرج کردن. هزینه کردن. صرف کردن: بهر درمی که علی عیسی فرستاد پنجاه درم نفقات بایدکرد یا زیاده تا آن فتنه بنشیند. (تاریخ بیهقی ص 426). این کوشک به چهار سال برآمد و بیرون از حد نفقات کرد. (تاریخ بیهقی ص 508)
بوهای خوش. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ نفحه. رجوع به نفحه شود: ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الا سوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید. خاقانی. گوش هش دارید این اوقات را درربائید اینچنین نفحات را. مولوی. نفحات صبح دانی به چه روی دوست دارم که بروی دوست ماند که برافکند نقابی. سعدی. تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام شمه ای از نفحات نفس یار بیار. حافظ
بوهای خوش. (غیاث اللغات) (آنندراج). جَمعِ واژۀ نَفحَه. رجوع به نفحه شود: ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الا سوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید. خاقانی. گوش هش دارید این اوقات را درربائید اینچنین نفحات را. مولوی. نفحات صبح دانی به چه روی دوست دارم که بروی دوست ماند که برافکند نقابی. سعدی. تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام شمه ای از نفحات نفس یار بیار. حافظ
از برساخته های فارسی گویان تن ها رمن نفر در تازی انفار است تنان کسان جمع نفر افراد (مخصوصا در نظام به افراد سرباز اطلاق شود مقابل درجه داران و افسران)، توضیح جمع} نفر {در عربی} انفار {است و نفرات بر ساخته ایرانیانست
از برساخته های فارسی گویان تن ها رمن نفر در تازی انفار است تنان کسان جمع نفر افراد (مخصوصا در نظام به افراد سرباز اطلاق شود مقابل درجه داران و افسران)، توضیح جمع} نفر {در عربی} انفار {است و نفرات بر ساخته ایرانیانست