جدول جو
جدول جو

معنی نفطخیز - جستجوی لغت در جدول جو

نفطخیز
(وْ بَ)
نفت خیز. رجوع به نفت خیز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفت خیز
تصویر نفت خیز
زمینی که دارای معدن نفت باشد و از آن نفت بیرون آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوخیز
تصویر نوخیز
نوخاسته، تازه برآمده، در علم زیست شناسی نهال تازه و نازک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخیز
تصویر نخیز
ناکس، خسیس و فرومایه، پست
کمینگاه، نخیزگاه
تخمدان
جایی که در آن نهال کاشته باشند که بعد جا به جا کنند
فرهنگ فارسی عمید
مناطق نفت خیز، جاهائی که معدن نفت دارد. که چاه نفت دارد. که در آنجا نفت استخراج کنند
لغت نامه دهخدا
(نَ طَ وَیْهْ / نِ طَ وَیْهْ / نَ یَ / یِ)
ابراهیم بن محمد بن عرفه بن سلیمان ازدی، مکنی به ابوعبدالله و ابن عرفه و ملقب و مشهور به نفطویه، از مشاهیر ادبا و شعرای قرن چهارم هجری قمری است. وی به سال 244 یا 250 هجری قمری در واسط تولد یافت و در حوالی سنین 319 تا 324 هجری قمری در بغداد درگذشت. وی قریب نیم قرن در بغداد به تدریس رشته های مختلف ادب اشتغال داشت و کتابهای فراوانی نیز تصنیف کرد که از آن جمله است: اعراب القرآن. الامثال. مثال القرآن. التاریخ. الرد علی من قال بحدوث القرآن. ریاض النعیم. الشهادات. غریب القرآن. القوافی. المصادر. المقنع. الملح. مناقب الامام الشافعی. الوزراء. از اشعار اوست:
کم قد خلوت بمن اهوی فیمنعی
منه الحیاء و خوف الله و الحذر
اهوی الملاح و اهوی ان اجالسهم
ولیس لی فی حرام منهم وطر
کذلک الحب لااتیان معصیه
لاخیر فی لذه من بعدها سقر.
(از ریحانه الادب ج 4 ص 233).
رجوع به روضات الجنات ص 43 و ابن خلکان ج 1 ص 10 و معجم الادباء ج 1 ص 254 و تاریخ بغداد ج 6 ص 159 شود
لغت نامه دهخدا
واخیز،
- فاخیز آمدن، جنبیدن و واخیزیدن، (ناظم الاطباء)،
- ، افتان و خیزان مانند مستان و کودکان حرکت کردن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نوبرآمده. تازه. نازک. (ناظم الاطباء). نوخاسته. (فرهنگ فارسی معین) :
دو پستان چون دو سیمین نار نوخیز
بر آن پستان گل بستان درم ریز.
نظامی.
سیرابی سبزه های نوخیز
از لؤلؤ تر زمردانگیز.
نظامی.
مکش بر کهن شاخ نوخیز را
کز این کشت شیرویه پرویز را.
نظامی.
، بدیع:
نوآیین پرده ای بینی دلاویز
نوای او نوازشهای نوخیز.
نظامی.
، نوبالیده. خرد:
گرچه نوخیز و نوگرفت بود
بط کشتی طلب شگفت بود.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آهنی باشد سرتیز که بر پاشنۀکفش و موزه نصب کنند. (برهان). ظاهراً مصحف مهمیز است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مهمیز شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مسکه که در شیرزنه پراکنده شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نفیزه. (منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نفت خیز
تصویر نفت خیز
جایی که از آن نفت بیرون آید: منطقه نفت خیز هفتگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوخیز
تصویر نوخیز
نوخاسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخیز
تصویر نخیز
خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفیز
تصویر نفیز
هموشت (همرقص پای رقص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخیز
تصویر نخیز
((نَ))
فرومایه، نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخیز
تصویر نخیز
کمین، زمینی که در آن نهال بکارند تا بعد جابه جا کنند
فرهنگ فارسی معین