- نفرات
- از برساخته های فارسی گویان تن ها رمن نفر در تازی انفار است تنان کسان جمع نفر افراد (مخصوصا در نظام به افراد سرباز اطلاق شود مقابل درجه داران و افسران)، توضیح جمع} نفر {در عربی} انفار {است و نفرات بر ساخته ایرانیانست
معنی نفرات - جستجوی لغت در جدول جو
- نفرات ((نَ فَ))
- جمع نفر، افراد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع تنفر، آژیغ ها جمع تنفر
بوی هها
نفثه ها، دمیدن ها، آب دهان انداختن ها، جمع واژۀ نفثه
شفره ها، وسیله های آهنی لبه تیز که با آن پشت چرمها و تیماج را می تراشند، گزان ها، گزن ها، نشگرده ها، جمع واژۀ شفره
نفقه ها، چیزهایی که صرف و خرج معیشت عیال و اولاد کنند، هزینه های زندگی عیال و اولاد، چیزهایی که انفاق کنند، جمع واژۀ نفقه
نفحه ها، وزیدن های باد یا بوهای خوش، عطیه ها، جمع واژۀ نفحه
جمع نظر و نظره، دید ها نگرش ها جمع نظر و نظره. توضیح بعض معاصران بجای نظریات} نظرات {را بکار میبرند ولی این کلمه در متون فارسی مستعمل نیست و در عربی هم معانی دیگری دارد
جمع نشره. توضیح مدتی است که نشریه بمعنی روزنامه یا مجله ای که متوالیا یا متناوبا منتشر میشود استعمال میگردد و جمع آنرا} نشریات {گویند. در عربی این دو کلمه نیامده از همین رو گروهی از فصیحان و مستعربان بجای آن} نشره {و} نشرات {که در کتب عربی معاصر هم مورد استعمال دارد بکار برند (مانند: تمره و تمرات) نظره نظرات
جمع نفقه، تورتیزان توشه ها واژه نفقه از نفقتا سریانی است جمع نفقه: گفت: ... از بهر آن می خرم که نفقاتی بحاصل آورم
فرانسوی گرده باد (ورم کلیه) فرانسوی یشم یشب
جمع نفخه، دمیدن های باد
بوهای خوش
جمع نفثه، دمیده ها فوت ها سرود ها جمع نفثه: چون نفثات سحر کلام و مجاجات اقلام امیر خاقانی که خاقان اکبر بود
جمع نقره، کوب ها زنش ها نواختن ها جمع نقره: نوازشهای آلت موسیقی با انگشت، ضربها و وزنهای موسیقی. یا آلات ایقاعی نقرات. سازهای ضربی مانند دایره دف تنبک کوس و دهل که با کوبیدن بپوست آنها بصدا در می آیند. یا نقرات غیر لحنیه. ضربها یا وزنهایی بوده است که آواز یا لحنی همراه نداشته است
جمع نمره، لاتینی تازی گشته شمار ه ها جمع نمره
به هم فشار دادن انگشتان شست و وسطی و گذراندن ناگهانی و توام با فشار آن ها از کنار یکدیگر برای ایجاد صدا، بشکن
التهاب کلیه
بیزاری
کراهت داشتن، ناپسند داشتن، بیزاری و رمیدگی
خوشترین آب، شیرین خوشگوار، نهر عظیمی است که با دجله پیوندد و هر دوی آنها یک نهر شوند، در عبادان و به خلیج فارس ریزند
ناخواهانی، تنفر، عدم میل، هزیمت
Abhorrence, Aversion, Distastefulness, Repugnance
aversão, desgosto, repugnância
odraza, awersja, wstręt
отвращение , отвращение , отвращение
огиду , відраза , огиду
afschuw, afkeer
Abscheu, Abneigung
aborrecimiento, aversión, disgusto, repugnancia