جدول جو
جدول جو

معنی نغوشاک - جستجوی لغت در جدول جو

نغوشاک
(نِ)
نغوشا. رجوع به نغوشا شود:
ای نظامی کلکی بی سر و سامانی
به نغوشاک و جهود و مغ و ترسا مانی.
سخنگوی گشتی سلیمانت کرد
نغوشاک بودی مسلمانت کرد.
بوشکور (از لغت فرس).
اندر وی (سمرقند) جایگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند. (حدود العالم ص 66).
بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای
من تا به سی پدر همه دین دار و دین خرم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
نغوشاک
شنونده مستمع سماع و آن بافراد پایین ترین (پنجمین) طبقه از طبقات مانویان اطلاق میشده، (من باب اطلاق جزو بکل) پیرو آیین مانی مانوی: اندروی (سمرقند) جایگاه مانویانست و ایشانرا نغوشاک خوانند: ای نظامی کلکی بی سر و سامانی به نغوشاک و جهود و مغ و ترسا مانی. (سوزنی فرنظا)، (بخطا) زردشتی مجوس. توضیح ظاهرا نغوشاک و نغوشا را بخطا هم ریشه مغوش مگوش دانسته اند چنانکه مرحوم صادق هدایت برین عقیده بوده، (بخطا)} صابئین. {توضیح در ترجمه تفسیر طبری در ترجمه کلمه} صابئون {و} صابئین {همه جانغوشاکان آمده است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشاد
تصویر نوشاد
(دخترانه)
نام شهری که زیبارویان آن معروف بوده اند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشان
تصویر نوشان
(دخترانه)
نوشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیوشا
تصویر نیوشا
(دخترانه)
شنونده، شنوا، شنونده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشاب
تصویر نوشاب
(پسرانه)
آب گوارا، شربت مطبوع، آب زندگی، آب حیات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشاک
تصویر روشاک
(پسرانه)
نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نموشک
تصویر نموشک
تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شوشک، شارشک، شاشنگ، شیشو، شیشیک، شاشک، طیهوج، فرفور، نموسک، سرخ بال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشاد
تصویر نوشاد
جوانی که تازه داماد شده، تازه داماد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغوشه
تصویر نغوشه
نیوشه، گوش فرادادن به سخن کسی، دزدیده به گفتگوی دیگران گوش دادن، استراق سمع، آهسته گریستن، به صورتی که در گلو گرفتگی ایجاد شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشاک
تصویر جوشاک
جوشیدن آب یا مایع دیگر، جوشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشاک
تصویر پوشاک
هر چیز پوشیدنی، لباس، جامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیوشا
تصویر نیوشا
نیوشیدن، گوش کردن، شنیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوشاد
تصویر غوشاد
جایی که شب ها گلۀ گاو و گوسفند در آن به سر ببرند، شبغاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغوشا
تصویر نغوشا
شنوا، شنونده، پیرو آیین مانی، فرقه ای از مانویان
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
لطیف. پرلطف. سخت لطیف. (یادداشت مؤلف) :
بگویش که من نامۀ نغزناک
فراز آوریده ستم از مغز پاک.
عنصری
لغت نامه دهخدا
شنونده، (از رشیدی)، شنوا، (انجمن آرا)، در حال نیوشیدن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ /نَ)
نغوشا و نغوشاک را فرهنگ نویسان بدین معانی آورده اند: 1- مذهب گبران. (اسدی) (برهان قاطع) (صحاح الفرس). مذهبی در کیش گبران. (اوبهی). 2- آتش پرست. (جهانگیری) (برهان قاطع). گبر. مغ. (جهانگیری). 3- جهود. (اوبهی) (صحاح الفرس). 4- صابئین، از دینی به دینی گرایندگان، یعنی از هر دینی چیزی را اخذ کردند، ملایکه می پرستند و زبور می خوانند و روی به کعبه نماز می گزارند. (برهان قاطع) (جهانگیری). 5- نام جهودی هم بوده است. 6- ازدینی به دین دیگر نقل کردن. (برهان قاطع). مرحوم صادق هدایت این کلمه را از مجوس، مگوش مشتق دانسته است. (مجلۀ موسیقی سال 2 شمارۀ 8 ص 35). ولی کریستن سن اصل کلمه را نیوشاگ دانسته است. (ایران در زمان ساسانیان ص 193). و آن صفت فاعلی است از نغوشیتن پهلوی = نغوشیدن = نیوشیدن، به معنی شنونده و مستمع، و همین کلمه است که عرب آن را به ’سماعون’ ترجمه کرده است، و آن پائین ترین - پنجمین - طبقه از طبقات مانویان است، و من باب اطلاق جزءبه کل به همه مانویان اطلاق می شده است. بنابراین این کلمه ربطی به صابئین ندارد. (از متن و حاشیۀ برهان قاطع چ معین ص 2152)
لغت نامه دهخدا
محوطه و چاردیواری باشد که شبها گاوان و گوسفندان و چارپایان دیگر در آنجا بسر برند، (برهان قاطع)، غوشا، (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری)، غوشاد، غوشای، (برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی)، سرگین خشک حیوانات، غوشا، غوشاد، غوشای، (برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی)، پاچک، (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مغوشک
تصویر مغوشک
راهب ترسایان و آتش پرست و مغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغوشه
تصویر نغوشه
گوش فرا دادن بسخن دو کس نیوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغوشا
تصویر مغوشا
زردشتی ب مجوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نموشک
تصویر نموشک
تیهو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشاب
تصویر نوشاب
آب زندگی: (از آنجا خبر داد کار آزمای که نوشاب را در سیاهی است جای) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیوشا
تصویر نیوشا
شنوا شنونده، یاد گیرنده آموزنده: (بهر کار کوشا بباید بدن بدانش نیوشا بباید شدن) (شا. بخ 254: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشاک
تصویر پوشاک
پوشیدنی، پوشش، جامه، لباس، پوشاک دادن پوشیدنی لباس جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوشاد
تصویر غوشاد
جای فرود آمدن کاروان قافله گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشاک
تصویر جوشاک
جوشیدن (مایعات) جوشش
فرهنگ لغت هوشیار
شنونده مستمع سماع و آن بافراد پایین ترین (پنجمین) طبقه از طبقات مانویان اطلاق میشده، (من باب اطلاق جزو بکل) پیرو آیین مانی مانوی: اندروی (سمرقند) جایگاه مانویانست و ایشانرا نغوشاک خوانند: ای نظامی کلکی بی سر و سامانی به نغوشاک و جهود و مغ و ترسا مانی. (سوزنی فرنظا)، (بخطا) زردشتی مجوس. توضیح ظاهرا نغوشاک و نغوشا را بخطا هم ریشه مغوش مگوش دانسته اند چنانکه مرحوم صادق هدایت برین عقیده بوده، (بخطا)} صابئین. {توضیح در ترجمه تفسیر طبری در ترجمه کلمه} صابئون {و} صابئین {همه جانغوشاکان آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوشاک
تصویر غوشاک
خوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغوشا
تصویر نغوشا
((نِ یا نَ))
آتش پرست، گبر، شنوا، شنونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشاک
تصویر پوشاک
پوشیدنی، جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوشاک
تصویر جوشاک
جوشیدن (مایعات)، جوشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوشاد
تصویر غوشاد
جای فرود آمدن کاروان، قافله گاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشاک
تصویر پوشاک
البسه، لباس
فرهنگ واژه فارسی سره