جدول جو
جدول جو

معنی نغزدست - جستجوی لغت در جدول جو

نغزدست
(نَ دَ)
که دست و پنجه ای هنرمند دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازدخت
تصویر نازدخت
(دخترانه)
دختر زیبا و ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیزدست
تصویر تیزدست
چرب دست، سبک دست، چابک، ماهر
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
جلدکار و توانا و باوقوف و زورآور و قوی. (ناظم الاطباء). جلد. چالاک. چابک. جلددست. چالاک در کارکردن با دست. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به تیزدستی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مست متکبر. (ناظم الاطباء). به قلب اضافت، از عالم شیرمست. (آنندراج). مست ناز:
بندۀ آن نازمستانم که از یاقوتشان
خنده نازک می تراود نکته موزون می چکد.
طالب آملی (از آنندراج).
، آدم ظریف و زیبا و لطیفه گو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
زیردست. مطیع. محکوم. (برهان) (جهانگیری). فرودست. (آنندراج) :
من که از دست اینم و آنم
من کنون دست راست سلطانم.
سنائی.
، سر برداشته بردن گرگ بزغاله را. (منتهی الارب). زم ّ: ازدم ّ الذئب السخله، اخذها زامّاً رأسه، ای رافعاً ایاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مست متکبر: بنده آن نازمستانم که ازیاقوتشان خنده نازک میتراود نکته موزون میچکد. (طالب آملی)، شخص ظریف و لطیفه گو
فرهنگ لغت هوشیار
هموند سازمان نازی عضو حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان هیتلری، آنکه به نازیسم معتقد است
فرهنگ لغت هوشیار
مزد دست (حق القدم: پایمزد) : دزد در من بجای مزدست بد گویدم ار چه بانگ دزدست. (نظامی. گنجینه گنجوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیزدست
تصویر تیزدست
((دَ))
ماهر، استاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازشست
تصویر نازشست
((زِ شَ))
انعامی که به کسی به پاداش هنرنمایی وی دهند، جایزه، پیشکشی که نزدیکان شاه و امیر به وی تقدیم کنند هنگامی که وی هدف یا شکاری را با تیر زند یا درنده ای را به دست خود بکشد، برخلاف حق چیزی را از کسی گرفتن، باج سبیل
فرهنگ فارسی معین
دستگیره ی متحرک دیگ بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی