انعامی که به کسی به پاداش هنرنمایی وی دهند، جایزه، پیشکشی که نزدیکان شاه و امیر به وی تقدیم کنند هنگامی که وی هدف یا شکاری را با تیر زند یا درنده ای را به دست خود بکشد، برخلاف حق چیزی را از کسی گرفتن، باج سبیل
پیش کشی است که نزدیکان پیشگاه شهریاری هنگامی می گذرانند که پادشاه به دست و تیر خود نشان یا شکاری را می زند بدانگونه که شایستۀ آفرین و ستایش باشد. (از آنندراج). - ناز شست کسی، در تداول، آفرین ! زه ! احسنت ! حبذا! - ناز شستم، در تداول، نوش جانم ! مزد دستم ! مفت جانم ! خوب کردم ! ، جایزه یا مشتلق یا انعامی که به کسی به پاداش هنرنمائی یا آوردن خبر خوش یا کردن کاری بجا می دهند
مست متکبر. (ناظم الاطباء). به قلب اضافت، از عالم شیرمست. (آنندراج). مست ناز: بندۀ آن نازمستانم که از یاقوتشان خنده نازک می تراود نکته موزون می چکد. طالب آملی (از آنندراج). ، آدم ظریف و زیبا و لطیفه گو. (ناظم الاطباء)