جدول جو
جدول جو

معنی نعق - جستجوی لغت در جدول جو

نعق
(غَ غَ لَ)
بانگ کردن غراب. (از المنجد) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نعیق. نعاق. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، بانگ کردن شبان گوسفندان خود را و زجر نمودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). بانگ بر گوسفند زدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نعیق. نعاق. نعقان. (اقرب الموارد) (متن اللغه) (منتهی الارب) ، بانگ برداشتن مؤذن به اذان. به بانگ بلند اذان گفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نعق
آواز کردن غراب
تصویری از نعق
تصویر نعق
فرهنگ لغت هوشیار
نعق
((نَ))
آواز کردن، غراب
تصویری از نعق
تصویر نعق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نسق
تصویر نسق
نظم و ترتیب، روش، مجازات، کیفر
نسق کردن: کنایه از سیاست کردن، تنبیه کردن، کیفر دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نطق
تصویر نطق
سخن گفتن، بر زبان راندن حرف معنی دار، سخنرانی، گفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبق
تصویر نبق
بار درخت سدر، میوۀ درخت سدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنق
تصویر عنق
گردن، قسمتی از بدن بین سر و تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعت
تصویر نعت
ویژگی، صفت، خصلت، ستایش، وصف کردن کسی یا چیزی به نیکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعم
تصویر نعم
حرف جواب، کلمۀ تصدیق و ایجاب، بلی، آری
ستور چرنده به ویژه گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعیق
تصویر نعیق
بانگ کردن کلاغ، بانگ زدن شبان به گوسفندان، صدای کلاغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعم
تصویر نعم
نعمت ها، احسان ها، نیکی ها، بهره ها، مال ها، روزی ها، خوشی ها، جمع واژۀ نعمت
فرهنگ فارسی عمید
(نَ عَ قَ)
جمع واژۀ ناعق. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَق ق)
کفته شده و شکافته شده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ابر پراکنده و ازهم واشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به انعقاق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نعل
تصویر نعل
آنچه بدان ستور سم را از سودگی نگاه دارند، پا افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعش
تصویر نعش
جنازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعج
تصویر نعج
گوشت میش خوردن، سپیدشدن، سپیدناب کنارنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعت
تصویر نعت
نشانه، نشانی، وصف، توصیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسق
تصویر نسق
روش، قاعده، رسم، دستور، طریقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعاق
تصویر نعاق
بانگ کلاغ، بانگ شبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعا
تصویر نعا
آواز گربه
فرهنگ لغت هوشیار
برزبان راندن حرفی یا سخن را که از آن معنی مفهوم گردد، مکالمه، تکلم، گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
بانگ زاغ، بانگ شبان بانگ کردن کلاغ، بانگ کلاغ: نعیق تو (غراب) بسیار و ما را عشیقی نباید بیک دوست چندین نعیقا. (منوچهری. د. چا. 5: 2)، بانگ زدن چوپان بگوسفندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعم
تصویر نعم
آری و بلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنق
تصویر عنق
گردن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نجک ناچخ ترکی مکن به کشتن من برمکش نجک (سوزنی سمرکندی) لاله نشسته با سپر بید ستاده با نجک (عمید لومکی) نجک، نوعی چوبدستی وتعلیمی که درقدیم حاجبان وقاپوچیان درباربدست میگرفتندوگاه نامه های محرمانه رادردرون آن پنهان میکردندوبمقصدمیرسانیدند. درکتاب} رموزحمزه {باین معانی آمده، نوعی سیخک که برای راندن ستوران بکاربرند: آن دواز خدابی خبرنجق وشمشیروخنجردراونهاده ظن سروریاض سلطنت راکه درگلشن اقبال نشوونما یافته نسیم صباراازحوالی اومجال وزیدن نبودازپای درآوردند
فرهنگ لغت هوشیار
لبالب شدن آبگیر لبالب شدن آوند، سبکی چستی خفت سبکی، شتاب چستی، جمع نزقات
فرهنگ لغت هوشیار
میوه کنار، نوشتن میوه درخت کنارراگویندکه برگهایش راخشک کرده پس ازکوبیدن بنام سدر جهت شستشوی بدن بکارمیبرند. یانبق هندی. درختی است از رده دولپه ییهای جداگلبرگ که جزو تیره بیکزاسه میباشد و متعلق بنواحی حاره است ظلوی هندی طالیسفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتق
تصویر نتق
جنباندن، افشاندن، آب کشیدن، پر فرزندی، پوست باز کردن، سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
منتهی درجه. یا تاناق. تا آخرین درجه (یار و چاقو را تا ناقش توی تن مرد که فرو کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعق
تصویر لعق
لیسیدن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
درخش گرفتگی درخش زدگی، گیج گشتن، نیست گشتن: در خدای زبانزد سوفیگری مرگ سر در گم بیهوش گردیدن، بیهوشی، فانی شدن در حق است هنگامی که تجلی ذاتی حق به وسیله انواری که جز ذات حق سوی الله را محترق کند بر بندگان خاص حق وارد شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعق
تصویر زعق
بانگ زدن، ترساندن، شور کردن، گزیدن کژدم شبروی ترسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعق
تصویر ذعق
بانگ زدن تر ساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعی
تصویر نعی
خبر مرگ دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطق
تصویر نطق
سخنرانی، سخنوری
فرهنگ واژه فارسی سره