جمع واژۀ نعل، به معنی کفش است. رجوع به نعل شود: همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد. سعدی. ، نعل اسب. (از غیاث اللغات) : گشته از میخ نعال مرکبان تحت الثری گاو را چون خانه زنبور در تن استخوان. عبدالواسع جبلی. ، صف ّ نعال، کفش کن. پائین اطاق. آستان. آستانه. درگاه. پایگاه. پایگه. (یادداشت مؤلف) : بود که صدرنشینان بارگاه قبول نظر کنند به بیچارگان صف نعال. سعدی
جَمعِ واژۀ نعل، به معنی کفش است. رجوع به نَعل شود: همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد. سعدی. ، نعل اسب. (از غیاث اللغات) : گشته از میخ نعال مرکبان تحت الثری گاو را چون خانه زنبور در تن استخوان. عبدالواسع جبلی. ، صَف ِّ نعال، کفش کن. پائین اطاق. آستان. آستانه. درگاه. پایگاه. پایگه. (یادداشت مؤلف) : بود که صدرنشینان بارگاه قبول نظر کنند به بیچارگان صف نعال. سعدی
سرفه، صدایی که بر اثر انقباض دیافراگم و خروج هوا از حلق ایجاد می شود و به وسیلۀ عوامل عفونی و حساسیت زا در بیماری های دستگاه تنفسی میزان و شدت آن افزایش می یابد
سرفه، صدایی که بر اثر انقباض دیافراگم و خروج هوا از حلق ایجاد می شود و به وسیلۀ عوامل عفونی و حساسیت زا در بیماری های دستگاه تنفسی میزان و شدت آن افزایش می یابد
بازی که سر و بدن خود را بلند کند چون شکار خود را بیند، مردی که از پی زنان بلند شود. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 250) ، آزمند طعمه و شکار. (ناظم الاطباء). اشتینگاس نوشته به کنغال و کنفال و کیفال مراجعه شود
بازی که سر و بدن خود را بلند کند چون شکار خود را بیند، مردی که از پی زنان بلند شود. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 250) ، آزمند طعمه و شکار. (ناظم الاطباء). اشتینگاس نوشته به کنغال و کنفال و کیفال مراجعه شود