جمع واژۀ نعل، به معنی کفش است. رجوع به نعل شود: همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد. سعدی. ، نعل اسب. (از غیاث اللغات) : گشته از میخ نعال مرکبان تحت الثری گاو را چون خانه زنبور در تن استخوان. عبدالواسع جبلی. ، صف ّ نعال، کفش کن. پائین اطاق. آستان. آستانه. درگاه. پایگاه. پایگه. (یادداشت مؤلف) : بود که صدرنشینان بارگاه قبول نظر کنند به بیچارگان صف نعال. سعدی