جدول جو
جدول جو

معنی نعال

نعال((نِ))
جمع نعل، کفش ها، پاپوش، پایین مجلس، درگاه
تصویری از نعال
تصویر نعال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نعال

نعال

نعال
جَمعِ واژۀ نعل، به معنی کفش است. رجوع به نَعل شود:
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد.
سعدی.
، نعل اسب. (از غیاث اللغات) :
گشته از میخ نعال مرکبان تحت الثری
گاو را چون خانه زنبور در تن استخوان.
عبدالواسع جبلی.
، صَف ِّ نعال، کفش کن. پائین اطاق. آستان. آستانه. درگاه. پایگاه. پایگه. (یادداشت مؤلف) :
بود که صدرنشینان بارگاه قبول
نظر کنند به بیچارگان صف نعال.
سعدی
لغت نامه دهخدا

نعال

نعال
نعل بند. که نعل بر ستوران بندد:
آن کمیت گهری را که تو دادی به رهی
جز به شش میخ برآن نعل نبندد نعال.
فرخی
لغت نامه دهخدا