معنی نعاج
- نعاج
- نعجه ها، گوسفندها، ماده میش ها، جمع واژۀ نعجه
واژههای مرتبط با نعاج
نعاج
- نعاج
- جمع نعجه، گوسپندان ماده میش ها گاوهای دشتی جمع نعجه
نعاج
- نعاج
- جَمعِ واژۀ نَعجَه. رجوع به نعجه شود
نعال
- نعال
- نعل، درگاه، پایین مجلس مثلاً صف نعال
نعاس
- نعاس
- سستی و فترت در حواس، چرت، ابتدای خواب
نتاج
- نتاج
- نسل و نژاد، آنچه از گله و رمه زاییده شود، بچه ای که از چهارپایان به وجود آید
نعاب
- نعاب
- بانگ کردن کلاغ، بانگ کلاغ که به فال بد بگیرند
نباج
- نباج
- نباغ، هَوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، بَناغ، وَسنی، اَموِسنی
عناج
- عناج
- درد پشت درد مهره های پشت، سخن نیاندیشیده، پایه کار بنیاد کار
معاج
- معاج
- زیستگاه جایباش
