جدول جو
جدول جو

معنی نظرپرداز - جستجوی لغت در جدول جو

نظرپرداز(رَ / رُو)
نظرکننده. بیننده. درنگرنده:
نظرپرداز شو گر نقد می خواهی قیامت را
که چشم دوربین آئینۀ منزل تواند شد.
صائب (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نورپردازی
تصویر نورپردازی
نورپردازی (Lighting) در زبان فیلم سازی به هنر و علم استفاده از نور برای ایجاد جلوه ها و احساسات مختلف در صحنه ها اشاره دارد. نورپردازی یکی از عوامل اساسی در ایجاد ابعاد بصری، معنایی، و حسی در فیلم و سریال ها است و تأثیر بسیار زیادی بر تجربه تماشاگر دارد.
ویژگی های اصلی نورپردازی عبارتند از:
1. نور اصلی (Key Light) : این نور معمولاً نور اصلی و اصلی ترین نور در صحنه است که بر روی شخصیت یا اشیاء تأکید دارد و شکل و عمق آن ها را تعریف می کند.
2. نور فرعی (Fill Light) : این نور به منظور کمک به کاهش سایه های ناخواسته از نور اصلی استفاده می شود و معمولاً از زوایای مختلفی به صحنه اضافه می شود.
3. نور تقویت کننده (Back Light) : این نور به منظور تعریف حاشیه ها و تفکیک شخصیت یا اشیاء از زمینه استفاده می شود و جلوه ای سه بعدی به آن ها می بخشد.
4. نور جلوه گر (Effect Light) : این نورها برای ایجاد جلوه های خاص مانند افکت های نورپردازی، حالت های ویژه، و تأثیرات نوری مانند برق و اتمسفر خاص در صحنه استفاده می شود.
5. تعادل نوری (Lighting Balance) : میزان و توزیع نورها در صحنه به نحوی که هم تعادل بین نورها حفظ شود و هم جلوه های مختلف نورپردازی به طور انطباقی در صحنه تأثیر گذار باشند.
6. استفاده از سایه ها (Use of Shadows) : سایه ها در نورپردازی نقش مهمی دارند که می توانند احساسات، ابعاد و معانی مختلفی به صحنه اضافه کنند و جلوه های اضافی به تصویر بدهند.
نورپردازی به عنوان یکی از عناصر اصلی فنی در سینما و فیلم سازی، توانایی ایجاد جلوه های مختلفی از جمله رمزگشایی کارگردانی، ایجاد حالت و احساسات متنوع، و برجسته کردن شخصیت ها و اتفاقات داستان را دارد که به برنده شدن در جوایز معتبر فیلمی کمک م
نور پردازی یکی از اصلی ترین کارهایی است که پیش از فیلمبرداری انجام میگردد. طراحی نور، متناسب با نوع صحنه صورت می گیرد و دیدگاه هنری طراح نور با مشارکت فیلمبردار و کار گردان اجرا می شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از هنرپرداز
تصویر هنرپرداز
صاحب هنر، هنرور، کسی که آثار هنری به وجود بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوپرداز
تصویر نوپرداز
آنکه چیزی نو بیاورد، در علوم ادبی شاعری که به سبک نو شعر بگوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارپرداز
تصویر کارپرداز
کارپردازنده، آنکه اجرای کاری یا فراهم ساختن وسایل کاری به عهدۀ او است
فرهنگ فارسی عمید
(رَ نَ / نِ بَ)
نوپردازنده. آنکه چیزی نو آرد، شاعری که به سبک نو شعر گوید. (فرهنگ فارسی معین). از ترکیبات مستحدث است
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ)
سرودگوی. نغمه پرداز. آنکه ساز می نوازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ پَ / پِ)
شکرگزار و سپاس گوی. (ناظم الاطباء). سپاسگزار. ثناگوی:
هر سر خاری زبان شکرپردازی شده ست
محمل لیلی همانا در بیابان آمده ست.
صائب تبریزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
کارکن. (آنندراج) ، رئیس مباشرت و ملزومات. (فرهنگستان). رئیس ادارۀ کارپردازی، قونسول. (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح وزارت خارجۀ قدیم) آنگاه که حق قضاء قونسولها در ایران بر جای بود دولت ایران در هرشهری از ایران یک یا چند تن مأمور داشت بنام ’کارپرداز’ مقابل قونسولهای دیگر در آن شهر و کار او دفاع از حقوق احدالمتداعیین بود آنگاه که ایرانی باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
چهرپردازنده. چهرآرا. رخ پرداز. روی نگار. رنگ آمیز. نقاش. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوپرداز
تصویر نوپرداز
شاعری که به سبک نو شعر گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارپرداز
تصویر کارپرداز
کارکن، رئیس مباشرت و ملزومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوپرداز
تصویر نوپرداز
((نُ پَ))
آن که چیزی نو آورد، شاعری که به سبک نو شعر گوید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارپرداز
تصویر کارپرداز
((پَ))
مباشر، مأمور کار پردازی
فرهنگ فارسی معین
پیشکار، عامل، قنسول، کنسول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چشم انداز، دیدگاه، منظر، منظره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باهنر، هنرمند، هنرور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تازه گو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مورد بی توجّهی، نادیده گرفته شده است
دیکشنری اردو به فارسی