جدول جو
جدول جو

معنی نظربند - جستجوی لغت در جدول جو

نظربند
عملی بدعا و طلسمات که کسی چشم بد نزند چیزی یا کسی را
تصویری از نظربند
تصویر نظربند
فرهنگ لغت هوشیار
نظربند
تعویذ، جادو، جادوگر، چشم بند، ساحر، شعبده باز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهربند
تصویر شهربند
بارو و حصار شهر، دیوار دور شهر، زندان، زندانی، کسی که در محاصره باشد، برای مثال حصار فلک برکشیدی بلند / در او کردی اندیشه را شهربند (نظامی۵ - ۷۴۴)، درون دلت شهربند است راز / نگر تا نبیند در شهر باز (سعدی۱ - ۱۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زناربند
تصویر زناربند
کسی که زنار بر میان بندد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باربند
تصویر باربند
جای بستن بار در سقف اتومبیل یا اتوبوس
باره بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظرباز
تصویر نظرباز
کسی که رغبت بسیار به دیدن چهرۀ زیبا رویان دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارکند
تصویر نارکند
جایی که درخت انار بسیار داشته باشد، انارستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمربند
تصویر کمربند
تسمه یا نواری که به دور کمر می بندند، کمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاربند
تصویر خاربند
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربست، خارچین، فلغند، کپر، چپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظرتنگ
تصویر نظرتنگ
تنگ نظر، کوته نظر، دون همت، بخیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنیربند
تصویر پنیربند
اویشک، گیاهی پوشیده از کرک، با برگ های بیضوی و گل های کوچک سفید و میوه ای قهوه ای رنگ به اندازۀ فندق که در طب قدیم به عنوان تب بر و دافع کرم به کار می رفته، پنیربند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاربند
تصویر کاربند
کاربندنده، به کار برنده، عمل کننده، برای مثال پر اندیشه شد جان پولادوند / که آن بند را چون شود کاربند (فردوسی - ۳/۲۷۰)، مطیع، فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
(نَظَ بُ لَ)
بلندنظر. بلندهمت. مقابل کوته نظر. که خردک نگرش و اندک بین نیست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ئی یَ / یِ)
از دهات دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد است. در 84 هزارگزی شمال شرقی فریمان بر سر راه مالرو عمومی مشهد به مزدوان و در دامنه قرار دارد. هوایش معتدل است و 282 تن سکنه دارد. محصولاتش غلات و چغندر است و مردمش به زراعت و مالداری مشغولند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ص 315)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نظرزدن
تصویر نظرزدن
چشم زخم رسانیدن، نظر افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است زیبا و چتری از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که سر دسته تیره نارون ها میباشد. برخی ماخذ تیره نارون هارا جزو تیره گزنه ها ذکر میکنند. برگهایش دندانه دار و چوبش بسیار محکم است در حدود 15 گونه از این گیاه شناخته شده که در نواحی معتدل نیمکره شمالی زمین میرویند سایه خوش دردار سده پشه دار پشه غال ناژین بوقیصا شجره البق پشه خانه فیلون کنجک گژم پشه دار ناروان ناروند. یا نارون جلگه. اوجا. یا نارون سفید. ملج. یا نارون قرمز. اوجا. یا نارون کوهی. ملج
فرهنگ لغت هوشیار
چشم بندی افسونگری، ندیده گیری شعبده بازی چشم بندی، سحر جادو، حبس نظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظر بلند
تصویر نظر بلند
دارای سعه صدر دارنده طبع غنی مقابل نظر تنگ تنگ نظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظر بد
تصویر نظر بد
دشچشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارکند
تصویر نارکند
جایی که درخت انار بسیار دارد انارستان
فرهنگ لغت هوشیار
نقاش: هر نامه ای از نسایج قلمش نقش بندان کارگاه تحریر و تحبیر را کارنامه ای، گلدوز، زر دوز، آرایشگر. یا نقش بند حوادث. خدای تعالی: کسی ز چون و چرا دم همی نیارد زد که نقش بند حوادث و رای چون و چراست. (انوری) یا نقش بند وجود. خدای تعالی: همه را در نگارخانه جود قدرت اوست نقش بند وجود. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
شید مند نورانی منور: بادت از خورشید و ابر تخت و جاه اندر جهان روز دولت نورمند وشاخ نعمت بارور. (مسعود سعد. 208)
فرهنگ لغت هوشیار
تبسم شکرخند: تا بدیدار تو عید اقربا فرخ شود عیدی کاخ تو شد بر اهل دانش نورخند. (سوزنی. چا. . 2 دکتر شاه حسینی 63)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعلبند
تصویر نعلبند
کسیکه ستور را نعل می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمربند
تصویر کمربند
تسمه از چرم، پارچه و جز آن که بر کمر بندند، میان بند، منطقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربند
تصویر کاربند
کارگزار، مامور، عامل، عمل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربند
تصویر داربند
چوب بند چوب بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جگربند
تصویر جگربند
مجموع جگر و شش و دل (درانسان و حیوان)، فرزند، هر چیز لاغر و زبون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربند
تصویر باربند
آنکه بارها را بندد، نواری که با آن بار را استوار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
چشم بند، چشک پنام شعبده باز چشم بند، تعویذ برای دفع چشم زخم: نیست صاحب نظران را ز نظر بند گزیر نگذارند غزالان ز نظر مجنون را. (صائب فرنظا)، مسحور، حبس نظر: سرداران سپاه صادق خان را بسلطنت مرجوح دانسته ابو الفتح خان (پسر کریم خان) را نظر بند و خود متقلد حکم و فرمانفرمایی گردیده در شیراز متوقف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظربلند
تصویر نظربلند
بلند نظر، مقابل کوته نظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظربلند
تصویر نظربلند
((~. بُ لَ))
دارای طبع غنی، دارای سعه صدر، مقابل نظرتنگ
فرهنگ فارسی معین
((بَ))
شبکه ای معمولاً فلزی که روی سقف اتومبیل های غیرباری نصب می کنند و روی آن بار می گذارند، نوار یا ریسمانی که با آن بار را می بندند، طویله یا اصطبل بی سقف که چهارپایان بارکش را در آن جا می بندند، بهاربند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیربند
تصویر زیربند
تبصره
فرهنگ واژه فارسی سره
بازداشت
دیکشنری اردو به فارسی