رازی (امیر...)، متخلص به نور. از شاعران قرن دهم هجری است. وی در عهد شاه طهماسب می زیست و متولی مزار حضرت عبدالعظیم در شهرری بود. او راست: دست رقیب داشت به دست آن نگار مست خندان ز من گذشت و مرا گریه داد دست. (از صبح گلشن ص 558) (تحفۀ سامی ص 41) (قاموس الاعلام ج 6 ص 4606). و رجوع به هفت اقلیم (اقلیم چهارم، ری) شود
رازی (امیر...)، متخلص به نور. از شاعران قرن دهم هجری است. وی در عهد شاه طهماسب می زیست و متولی مزار حضرت عبدالعظیم در شهرری بود. او راست: دست رقیب داشت به دست آن نگار مست خندان ز من گذشت و مرا گریه داد دست. (از صبح گلشن ص 558) (تحفۀ سامی ص 41) (قاموس الاعلام ج 6 ص 4606). و رجوع به هفت اقلیم (اقلیم چهارم، ری) شود
بینندگان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). تماشاچیان. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ ناظر. رجوع به ناظر شود: به دشت برشد روزی به صید کردن و من ز پس برفتم با چاکران و با نظار. فرخی. ز خوب طلعتی و از نکوسواری کوست ز دیدنش نشود سیر دیدۀ نظار. فرخی. از دیدن او سیر نگردد دل نظار ز آن است که نظار همی نگسلد از هم. فرخی. بنشینیم همی عاشق و معشوق بهم نه ملامتگر ما را و نه نظار و رقیب. منوچهری. هر لحظه کنی جلوۀ دیگر پی نظار ز آن جلوه یکی مؤمن و دیگر شده ترسا. اسیری (از آنندراج). ، مراقبان. که در کاری مراقبت کنند و آن را بپایند. نظارت کنندگان. رجوع به نظارت و نظارت کردن شود. هیأت نظار: گروهی که در کاری نظارت کنند که مأمورمراقبت و پائیدن حسن اجرای امری باشند
بینندگان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). تماشاچیان. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ ناظر. رجوع به ناظر شود: به دشت برشد روزی به صید کردن و من ز پس برفتم با چاکران و با نظار. فرخی. ز خوب طلعتی و از نکوسواری کوست ز دیدنش نشود سیر دیدۀ نظار. فرخی. از دیدن او سیر نگردد دل نظار ز آن است که نظار همی نگسلد از هم. فرخی. بنشینیم همی عاشق و معشوق بهم نه ملامتگر ما را و نه نظار و رقیب. منوچهری. هر لحظه کنی جلوۀ دیگر پی نظار ز آن جلوه یکی مؤمن و دیگر شده ترسا. اسیری (از آنندراج). ، مراقبان. که در کاری مراقبت کنند و آن را بپایند. نظارت کنندگان. رجوع به نظارت و نظارت کردن شود. هیأت نظار: گروهی که در کاری نظارت کنند که مأمورمراقبت و پائیدن حسن اجرای امری باشند
ابن هشام (یا هاشم) بن حارث الحذلمی الفقعسی، از قبیلۀ بنی اسد بن خزیمه و شاعر اسلامی است، او راست: یقولون هذی ام عمرو قریبه دنت بک ارض نحوها و سماء الا انما بعدالحبیب و قربه اذا هو لم یوصل الیه سواء. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 360). و نیز رجوع به سمطالعلی ص 826 و التاج ج 3 ص 576 و امالی ج 1 ص 488 شود
ابن هشام (یا هاشم) بن حارث الحذلمی الفقعسی، از قبیلۀ بنی اسد بن خزیمه و شاعر اسلامی است، او راست: یقولون هذی ام عمرو قریبه دنت بک ارض نحوها و سماء الا انما بعدالحبیب و قربه اذا هو لم یوصل الیه سواء. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 360). و نیز رجوع به سمطالعلی ص 826 و التاج ج 3 ص 576 و امالی ج 1 ص 488 شود
نگریستن. (تاج المصادر بیهقی) ، به تأمل نگریستن، نمودار کردن زمین گیاه خود را. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، رحم کردن و مهربان شدن و مدد کردن، حکم کردن میان مردمان. (از منتهی الارب). در تمام معانی رجوع به نظر شود
نگریستن. (تاج المصادر بیهقی) ، به تأمل نگریستن، نمودار کردن زمین گیاه خود را. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، رحم کردن و مهربان شدن و مدد کردن، حکم کردن میان مردمان. (از منتهی الارب). در تمام معانی رجوع به نَظَر شود
منسوب است به نظر. رجوع به نظر شود. مقابل بدیهی. (آنندراج). هر تصور یا تصدیق که درک آن محتاج به فکر و نظر باشد. (یادداشت مؤلف). آنچه دریافتنش متوقف بر نظر و تحقیق است مانند تصور نفس و عقل و تصدیق این که عالم حادث است. (از تعریفات) : چشم حاضر سخنی کرده نظرباز مرا که بدیهی است بر دقت طبعش نظری. تأثیر (از آنندراج). ، مقابل عملی. رجوع به عملی شود. - اخلاق نظری. رجوع به اخلاق شود. - حکمت نظری یا فلسفۀ نظری، مقابل عملی، آن قسم اول است از هر دو قسم حکمت و حکمت نظری را حکمت علمی نیز گویند و آن تصور حقایق موجودات باشد و قسم دوم حکمت عملی است، و اقسام نظری بسیار است چنانچه علم هیأت و علم مناظر و مرایا و تشریح و علم معادن و نباتات و غیره. (غیاث اللغات). رجوع به فلسفه شود. ، آنچه بر آن نظر نبود و منظور نباشد و لفظ نظری بر آن نویسند و این اصطلاح ارباب دفاتر ایران است: نیم ز فیض نگاه تو لحظه ای نومید بسان آینه هر چند گشته ام نظری. ملامفید بلخی. با اینهمه دشوارپسندی چو نظر کرد یک یک همه اطفال سرشکم نظری شد. میرزا طاهر وحید (آنندراج)
منسوب است به نظر. رجوع به نظر شود. مقابل بدیهی. (آنندراج). هر تصور یا تصدیق که درک آن محتاج به فکر و نظر باشد. (یادداشت مؤلف). آنچه دریافتنش متوقف بر نظر و تحقیق است مانند تصور نفس و عقل و تصدیق این که عالم حادث است. (از تعریفات) : چشم حاضر سخنی کرده نظرباز مرا که بدیهی است بر دقت طبعش نظری. تأثیر (از آنندراج). ، مقابل عملی. رجوع به عملی شود. - اخلاق نظری. رجوع به اخلاق شود. - حکمت نظری یا فلسفۀ نظری، مقابل عملی، آن قسم اول است از هر دو قسم حکمت و حکمت نظری را حکمت علمی نیز گویند و آن تصور حقایق موجودات باشد و قسم دوم حکمت عملی است، و اقسام نظری بسیار است چنانچه علم هیأت و علم مناظر و مرایا و تشریح و علم معادن و نباتات و غیره. (غیاث اللغات). رجوع به فلسفه شود. ، آنچه بر آن نظر نبود و منظور نباشد و لفظ نظری بر آن نویسند و این اصطلاح ارباب دفاتر ایران است: نیم ز فیض نگاه تو لحظه ای نومید بسان آینه هر چند گشته ام نظری. ملامفید بلخی. با اینهمه دشوارپسندی چو نظر کرد یک یک همه اطفال سرشکم نظری شد. میرزا طاهر وحید (آنندراج)
جمع نظر و نظره، دید ها نگرش ها جمع نظر و نظره. توضیح بعض معاصران بجای نظریات} نظرات {را بکار میبرند ولی این کلمه در متون فارسی مستعمل نیست و در عربی هم معانی دیگری دارد
جمع نظر و نظره، دید ها نگرش ها جمع نظر و نظره. توضیح بعض معاصران بجای نظریات} نظرات {را بکار میبرند ولی این کلمه در متون فارسی مستعمل نیست و در عربی هم معانی دیگری دارد
نظری در فارسی نگرشی، اندیشیدنی، بر آوردی منسوب به نظر: آنچه با نظر و حدس انجام شود حدسا: (نظری تخمین زد)، آنچه که فهمیدنش محتاج به نظر و فکر باشد مقابل بدیهی: چشم حاضر سخنی کرده نظر بازمرا که بدیهی است بر دقت طبعش نظری. (محسن تاثیر. فرنظا) تصدیق نظری. تصدیقی که از راه تامل و فکر بدست آید. یا تصور نظری. تصوری که از راه تامل و فکر بدست آید، علمی مقابل عملی. یا عمل نظری فلسفله نظری حکمت نظری. آن قسمت از علم و فلسفه که ارتباط به عمل ندارد مقابل علم یا فلسفه عملی. فلسفه نظری شامل سه قسمت است: ریاضی طبیعی الهی، آنچه مربوط به نظریه باشد تئوریک مقابل عملی (پراتیک)
نظری در فارسی نگرشی، اندیشیدنی، بر آوردی منسوب به نظر: آنچه با نظر و حدس انجام شود حدسا: (نظری تخمین زد)، آنچه که فهمیدنش محتاج به نظر و فکر باشد مقابل بدیهی: چشم حاضر سخنی کرده نظر بازمرا که بدیهی است بر دقت طبعش نظری. (محسن تاثیر. فرنظا) تصدیق نظری. تصدیقی که از راه تامل و فکر بدست آید. یا تصور نظری. تصوری که از راه تامل و فکر بدست آید، علمی مقابل عملی. یا عمل نظری فلسفله نظری حکمت نظری. آن قسمت از علم و فلسفه که ارتباط به عمل ندارد مقابل علم یا فلسفه عملی. فلسفه نظری شامل سه قسمت است: ریاضی طبیعی الهی، آنچه مربوط به نظریه باشد تئوریک مقابل عملی (پراتیک)