جدول جو
جدول جو

معنی نظار - جستجوی لغت در جدول جو

نظار
ناظرها، بینندگان، جمع واژۀ ناظر
تصویری از نظار
تصویر نظار
فرهنگ فارسی عمید
نظار
بینندگان تماشاگر
تصویری از نظار
تصویر نظار
فرهنگ لغت هوشیار
نظار
((نُ ظّ))
جمع ناظر، بینندگان، تماشاچیان
تصویری از نظار
تصویر نظار
فرهنگ فارسی معین
نظار
فراست، زیرکی
تصویری از نظار
تصویر نظار
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نظاره
تصویر نظاره
(دخترانه)
نگریستن، نگاه کردن، تماشا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
وارسی، بازبینی، بازرسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نظاره
تصویر نظاره
جمعی از مردم که به طرف چیزی نگاه کنند، گروه بینندگان، تماشاکنندگان، تماشاچیان، نظاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
عمل ناظر و مقام او، مراقبت در اجرای امری
زیرکی، فراست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظاره
تصویر نظاره
نگرش، تماشا کردن، نگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
نظر کردن و نگریستن به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظاره
تصویر نظاره
((نَ ظّ رِ))
بیننده، تماشاگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نظاره
تصویر نظاره
((نِ رِ))
زیرکی، فراست، در فارسی، نگاه کردن، تماشا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
((نَ رَ))
نگریستن، دیدن، مراقبت در انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نظاره
تصویر نظاره
نظر کردن، نگریستن، برای مثال سخن درست بگویم نمی توانم دید / که می خورند حریفان و من نظاره کنم (حافظ - ۷۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
Surveillance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
наблюдение
دیکشنری فارسی به روسی
निगरानी
دیکشنری فارسی به هندی
পর্যবেক্ষণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
การเฝ้าระวัง
دیکشنری فارسی به تایلندی