پیغمبر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، نبی اللّٰه، پیامبر، رسول، پیمبر، وخشور، پیغامبر
پِیغَمبَر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، نَبیَ اللّٰه، پیامبَر، رَسول، پیَمبَر، وَخشور، پِیغامبَر
لوله ای غضروفی که از گلو به پایین در جلوی مری واقع شده و هوا را به شش ها می رساند، گلو، حلقوم، قصبه الریه، در موسیقی یکی از آلات موسیقی که با دهان نواخته می شود، نی نای ترکی: در موسیقی سرنا، کرنا، شیپور بزرگ، نای جنگی نای رویین: کرنا، شیپور بزرگ، نای جنگی
لوله ای غضروفی که از گلو به پایین در جلوی مری واقع شده و هوا را به شش ها می رساند، گلو، حلقوم، قصبه الریه، در موسیقی یکی از آلات موسیقی که با دهان نواخته می شود، نی نای ترکی: در موسیقی سرنا، کرنا، شیپور بزرگ، نای جنگی نای رویین: کرنا، شیپور بزرگ، نای جنگی
گوسفندی به زخم سرون بمرده. (از مهذب الاسماء). که بر اثر نطح مرده باشد. (از اقرب الموارد). آن چهارپای که به زخم سرون مرده باشد. (از ترجمان علامۀ جرجانی ص 100). حیوان که مرده باشد بواسطۀ آن که حیوان دیگر او را شاخ زده باشد. (فرهنگ خطی). مذکر آن نطیح است. (از متن اللغه). رجوع به نطیح شود. ج، نطائح، نطحی ̍
گوسفندی به زخم سرون بمرده. (از مهذب الاسماء). که بر اثر نطح مرده باشد. (از اقرب الموارد). آن چهارپای که به زخم سرون مرده باشد. (از ترجمان علامۀ جرجانی ص 100). حیوان که مرده باشد بواسطۀ آن که حیوان دیگر او را شاخ زده باشد. (فرهنگ خطی). مذکر آن نطیح است. (از متن اللغه). رجوع به نَطیح شود. ج، نطائح، نَطحی ̍
بز نر که به سرون زدن بمیرد. (منتهی الارب) (آنندراج). گوسپند نری که به سرون زدن مرده باشد. (ناظم الاطباء). منطوح. (المنجد). که بر اثر نطح (شاخ زدن) مرده باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و تأنیث آن نطیحه است. (از متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به نطح شود، اسب که در پیشانی او دو دایره باشد و آن مکروه است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آن اسب که بر پیشانی دو دایره دارد، و هی نکره. (مهذب الاسماء)، مشؤوم. (اقرب الموارد) (المنجد). گویند: تطیر من النطیح و الناطح. (اقرب الموارد)، مرد بدفال. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد مشؤوم. (از متن اللغه). رجل نطیح، مردی بداختر. (مهذب الاسماء)، هرچه پیش آید از مرغ و وحش، خلاف قعید. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه پیش آید و برابر کسی شود. از مرغ و آهو و جز آن. (فرهنگ خطی). آن صید که از پیش درآید. (مهذب الاسماء) ناطح. رجوع به ناطح شود
بز نر که به سرون زدن بمیرد. (منتهی الارب) (آنندراج). گوسپند نری که به سرون زدن مرده باشد. (ناظم الاطباء). منطوح. (المنجد). که بر اثر نطح (شاخ زدن) مرده باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و تأنیث آن نطیحه است. (از متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به نَطح شود، اسب که در پیشانی او دو دایره باشد و آن مکروه است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آن اسب که بر پیشانی دو دایره دارد، و هی نکره. (مهذب الاسماء)، مشؤوم. (اقرب الموارد) (المنجد). گویند: تطیر من النطیح و الناطح. (اقرب الموارد)، مرد بدفال. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد مشؤوم. (از متن اللغه). رجل نطیح، مردی بداختر. (مهذب الاسماء)، هرچه پیش آید از مرغ و وحش، خلاف قعید. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه پیش آید و برابر کسی شود. از مرغ و آهو و جز آن. (فرهنگ خطی). آن صید که از پیش درآید. (مهذب الاسماء) ناطح. رجوع به ناطح شود
یونانی بشلشکه کوشاد پادزهری است نیرومند گیاهی از تیره جنتیانا جزو تیره های نزدیک بزیتونیان که علفی و دارای برگهای متقابل است و در مناطق معتدل نیمکره شمالی میروید جنطی الملک کف الذئب
یونانی بشلشکه کوشاد پادزهری است نیرومند گیاهی از تیره جنتیانا جزو تیره های نزدیک بزیتونیان که علفی و دارای برگهای متقابل است و در مناطق معتدل نیمکره شمالی میروید جنطی الملک کف الذئب